ما اجازه نمی‌دهیم کیفیت فنا‌پذیری حیات بی‌معنا جلوه کند و روایت محصول این امتناع است. محصول پافشاری لجوجانه ما بر معنا بخشیدن به جهان و زندگی‌مان.
برگ

Wednesday, October 01, 2014

درباره‌ی اجرای دوستان کارگاه تربیت مربی روز آخر

محرک پریسا که بحث‌اش در نگرفت

آخرین روز کارگاه که جمعه بود، کارگاه با اجرای من شروع شد که اینجا درباره‌اش نوشته‌ام، اما فرصت نکردم قدری هم دربار‌ه‌ی اجرای دوستان دیگر بنویسم. آن روز پس از من نغمه اجرا داشت. محرک نغمه این بود که سه تا گل بکشیم، آرم یکی از بانک‌ها را بکشیم و پرسشی را که از شروع کارگاه تا اینجا هنوز دوست داریم درباره‌اش بحث شود را بنویسیم. نغمه پرسش‌ها را پای تخته نوشت و دقیقا پرسشی رای آورد که دغدغه‌ی من بود و از اجرای اول آزاد هنوز
.ثنای ۶ ساله که پابه‌پای ما در بحث‌ها شرکت کرد
دوست داشتم درباره‌اش بحث کنم. نرگس داستانی از متیو لیپمن خواند و پرسش‌ها از این داستان بود. پریسا به محض اینکه ایستاد برای اجرا گفت کار من یک تصویر است و از نعیم می‌خوام که از کلاس بره بیرون! نعیم برو بیرون... نعیم با یک کم مِن مِن از کلاس رفت بیرون. من در یک حالت شوک احساس کردم حتما بین نعیم و تصویر پریسا ارتباطی هست و منتظر ادامه‌ی ماجرا بودم که پریسا گفت خب شماها به بیرون کردن نعیم اعتراض نکردید من فکر می‌کردم اعتراض می‌کنید و درباره‌ی همین بحث می‌کنیم و بعد تبلت‌اش را گرفت رو به ما و گفت تصویر هم این بود: تصویر پرچم آلمان نازی! تمام این ماجرا در همان دو سه دقیقه اول اتفاق افتاد برای همین یک دفعه همهمه شد که چرا اعتراض نکردند. استاد معتقد بود اعتراض نکردن ما به بیرون کردن نعیم ریشه‌ی تاریخی دارد و ما عادت به آن نداریم من یکی از مخالفان استاد بودم که این اعتراض نکردن پشتش هیچ تاریخ و فلسفه‌ای نیست. این قدر همه چیز به سرعت اتفاق افتاد که تقریبا بچه‌ها شوکه بودند و عده‌ای هم شبیه من فکر کرده بودند که این جزء محرک‌های پریسا است. درواقع، در کارگاهی که اصل بر خلاقیت و پویا بودن است آدم انتظار هر چیزی را دارد اما استاد معتقد بودند که اگر الان از مردم کوچه خیابان هم مصاحبه کنی توجیه‌هایی شبیه شما می‌آورند. به پیشنهاد استاد پریسا پرسش کلاسش را این طوری مطرح کرد که هر کس بگوید چرا به بیرون کردن نعیم اعتراض نکرده است.هر کس چیزی گفت و من هم گفتم واو عطفی که در جمله‌ی نخستین خودت آوردی به این معنا که کار من درباره‌ی یک تصویر است و من از نعیم می‌خوام که برود بیرون به ذهن من این آمد که نعیم هم جزء تصویر است و منتظر بقیه ماجرا بودم که تو گفتی خب کسی به بیرون رفتن نعیم اعتراض نکرد. تاکید هم کردم که اعتراض
محرک آزاده که هر خط‌اش را یکی از ما کشید.
نکردنم هیچ تاریخ و فلسفه‌ای پشتش ندارد. در کل ولی از کارگاه پریسا خوشم آمد هیجان زده بودم و این همان درگیر شدن همه جوره با کلاس فلسفه برای کودکان است اتفاقی که به نظرم باید در هر کلاس درست و درمانی بیفتد. اجرای آزاده به این صورت بود که از هر کس خواست یک خط پای تخته بکشد ما یک مهمان ۶ ساله هم داشتیم که پابه‌پای ما در بحث‌ها و رای گیری‌ها شرکت می‌کرد.مهمان ما اسمش ثنا بود و اولین خط را او کشید. تصویری که در نهایت پای تخته بود من را یاد یکی از نقاشی‌های دخترداییم انداخت. نیلوفر هر چند وقت یک بار یک نقاشی از وضعیت خودش می‌کشد و در وایبر می‌گذارد و می‌گوید حس‌تان را به این نقاشی در یک کلمه بگویید. نقاشی که در نهایت پای تخته بود انگار طرح اولیه و خام نقاشی نیلوفر بود. خلاصه که آزاده هم کلاس را با تکنیک‌های خودش از خستگی و خواب‌آلودگی درآورد. تکنیک‌هایی مثل اینکه موافقان باید از جای خود بلند می‌شدند. یک جا قرار بود یکی از بچه‌ها بگوید سمیه چی گفت که ثنای ۶ ساله به‌درستی توانست بگوید نکته‌ی کلیدی حرف سمیه چه بوده است. آخرین نفر نعیم بود، نعیم هم تصویری آورده بود که بحث و پرسش‌ها را به سمت زن بودن و اسارت و چیزهایی از این دست برد. بحث نعیم را دوست داشتم و دلم می‌خواست در یک کارگاه ده یا بیست جلسه‌ای درباره‌اش بحث می‌کردیم. 
کارگاه با آرزوی موفقیت برای یکدیگر و قول گرفتن درباره‌ی اینکه باز هم یکدیگر را ببینیم با خیر و خوشی و سلامتی و یک دنیا حرف تازه و ایده‌ی تازه و فکر تازه به پایان رسید. به معنای دقیق کلمه صد ساعت این  کارگاه بقیه‌ی ساعت‌های عمرم را زنده کرد. 

No comments: