ما اجازه نمی‌دهیم کیفیت فنا‌پذیری حیات بی‌معنا جلوه کند و روایت محصول این امتناع است. محصول پافشاری لجوجانه ما بر معنا بخشیدن به جهان و زندگی‌مان.
برگ

Monday, May 28, 2007

چقدر قيصر امين پور را خوب مي فهمهم وقتي مي خوانم كه
موجيم و وصل ما از خود بريدن است
ساحل بهانه ايست رفتن رسيدن است

Wednesday, May 23, 2007

عاشقانه هاي مصر باستان

در حين انجام كارهايم راديو نيز روشن بود مجري راديوي پيام از كتاب عاشقانه هاي مصر باستان ترجمه عباس صفاري صحبت مي كرد و اين قطعه را از كتاب خواند

بتاز به مانند چاپار حكمران تنگ حوصله
چابكانه بتاز
رپ رپه هيچ اسب تك تازي
به پاي ضربان قلب تو نمي رسد
هنگامي كه به او مي رسي

حس هاي مختلفي وقتي تصور مي كردم اين قطعه عاشقانه مربوط به پيش از تاريخ است در من برانگيخته مي شد حس هايي گاه متناقض گاهي شخص را هنگام سرودنش تصور مي كردم به فضاي فكري اش و به كلماتي كه به كار برده از اينكه روزي وجود داشته قلبش مي تپيده و حالا هيچ نشاني از او نيست احساس پوچي و ترس مي كردم پوچي بدين معنا كه زماني خيلي از مسائل همان قدر براي او جدي بوده كه براي ما اما حتي نمي توان شمرد كه چند ساعت است كه از اضطراب ها و دلشوره هايش گذشته او نيز همين دغدغه ها را داشته و كسي چه مي داند كه تا چه اندازه غصه خيلي چيزها را خورده است و احساس ترس از فراموش شدن كه البته گريزي از آن نيست پس از مرگ دست كم چند نفري كه دورمان هستند يادمان كنند كه با مردن آنها نيز مانيز به كلي خواهيم مرد مگر اينكه ميخي به عالم بكوبيم و برويم حس ديگرم اين بود كه حداكثر تلاشم را بكنم اما غصه نخورم حتما كسي كه اين شعر را سروده در غم از دست دادن كسي كه نه زير ماشين كه زير اسب رفته گريسته حتما براي نداشتن نه آپارتمان مدرن در بهترين نقطه شهر كه شايد براي سرپناهي غاري جايي سر دوست خود كلاه گذاشته و خيلي حتما هاي ديگر از اينكه همه مضامين در عالم يكي است و در عين حال به تعداد افراد بشر متفاوت و البته گاهي هم به شدت مشابه قدري حوصله ام سر مي رود.
پي نوشت: قطعه اي را كه در بالا آوردم جون نديدم وفقط شنيدم به سبك خود نوشتم ممكن است در كتاب به گونه اي ديگر باشد ديگر آنكه به اين نتيجه رسيدم كه زندگي را زندگي كنم اما غصه نخورم چون هزاران سال است كه نيستم

Sunday, May 20, 2007

احكام زيبا شناختي كانت3

حكم زيبا شناختي از حيث نسبت
کانت احکام ذوقی رابر حسب نسبت غایاتی که در آنها ملاحظه می شوند نیزبررسی می کند
کانت زیبایی را دو قسم می داند زیبایی آزاد و زیبایی مقید مراد کانت از زیبایی آنجا که آن را آزاد لحاظ می کند همانا زیبایی قائم به ذات است که به تعبیر کانت هیچ مفهومی دال بر چیستی عین را فرض نمی گیرد زیبایی مقید را زیبایی مشروط می داند و این گونه تعریف می کند مقید به مفهومی است زیبایی مشروط به اعیانی منتسب می شود که تحت مفهوم غایتی خاص قرار می گیرد
آن چیزهایی که از نظر کانت ذیل زیبایی آزاد قرار می گیرند و می توان زیبایی آنها را فی نفسه و قائم به ذات دانست از این قرار است گلها صدف های دریایی پرندگان و موسیقی های بدون کلام زیبایی هایی که هیچ نوع غایتمندی درونی را نمی توان به آنها نسبت داد در واقع هیچ عینی تحت مفهوم معینی نیستند در مورد گلها کانت می گوید اگرچه گیاه شناس از نظر خود بداند که درون این گیاه چه غایتی نهفته است مثل اینکه اندام باروری گیاه را بشناسد اما آن جایی که با ذوق داوری می کند به هیچ غایت طبیعی در گل توجه ندارد و حکمی که صادر می کند به این معنا و علی القائده حکم ذوقی محض نیست اما در مورد زیبایی مقید کانت زیبایی ساختمان و عمارت را از این نوع می داند که مفهوم غایتی در خود دارد که مشخص می کند چه باید باشد در قسمت های قبل در مورد مطبوع و خیر گفته شد که به خلوص امر زیبا آسیب می رساند اینکه غایتی در شی پیش فرض گرفته شود نیز همچون مطبوع و خیر آسیب رسان است پس اگر حکم ذوقی بر اساس غایات موجود در شی صادر شود حکمی آزاد و محض نیست
ایده آل زیبایی چیست کانت معتقد است که هیچ قاعده ذوقی عینی که به وسیله مفاهیم زیبا چیست نمی تواند موجودباشد نظر کانت در مورد ایده آل زیبایی در تمام آنچه که تا کنون در مورد زیبا و زیبایی آورده است مستتر است طبق آنچه که گذشت کانت برای حکم زیبا شناختی نه مبنای عینی که مبنای ذهنی قائل است و در مورد اینکه چگونه می توان به یک ایده آل زیبایی رسید می گوید اگر هر کس هزار مرد بالغ را دیده باشد برای اینکه در مورد اندازه نرمال و متعارف داوری کند متخیله این اجازه را به عقیده من می دهد که تمام این هزار تصویر روی هم بیفتد نهایتا آن اندازه متوسط به دست می آید که اندازه ای که از هر نظر از بزرگترین و کوچکترین قامت دور است و این قامت یک مرد زیباست به همین ترتیب در مورد سایر اجزا هم نهایتا می توان به یک ایده متعارف مرد زیبا رسید اما این ایده در نظر یک زنگی چینی یک اروپایی تفاوت دارد و همین طور است در مورد انواع دیگر
اما همین ایده متعارف هم به مثابه قواعدمعین نیست اما کانت داوری در مورد ایده آل زیبایی را به هیچ وجه یک حکم ذوقی صرف نمی داند
پس زیبایی صورتمندی یک عین است تا جایی که این صورت بدون تصور غایتی در عین دریافت شود
حکم زیباشناختی بر حسب جهت
جهت در یک حکم ذوقی یا زیبا شناختی از نظر کانت ضرورت است اما ضرورتی که نه عینی نظری است و نه ضرورت عملي بلکه ضرورتی که در حکم زیبا شناختی تعقل می شود فقط می تواند نمونه وار خوانده شود یعنی ضرورت موافقت همگان با حکمی که نمونه ای از قاعده ای کلی که قادر به بیان آن نیستیم تلقی می شود معتقد است در مورد امر مطبوع بالفعل در من لذت ایجاد می کنداما این ضرورت عینی که ما به حکم ذوقی منتسب می کنیم مشروط است بدین معنا که اقتضای حکم ذوقی توافق همگان است و کسی که چیزی را زیبا می خواند مدعی است که هر کس دیگر هم باید عین مزبور را تحسین کند و نیز آن را زیبا وصف کند بنابراین الزام در حکم زیباشناختی گرچه موافق با کلیه داده های لازم برای داوری بیان می شود اما باز هم مشروط است ما طالب توافق همگان هستیم زیرا مبنایی داریم که در همه مشترک است و می توانیم روی این توافق حساب کنیم به شرط آنکه همیشه مطمئن باشیم موردی که منظور ماست به درستی تحت این معنا به مثابه ملاک توافق قرار گرفته است
کانت معتقد است احکام ذوقی باید از اصلی ذهنی برخوردارباشند که تنها می تواند به عنوان حسی مشترک در نظر گرفته شوند و تنها با پیش فرض این چنین حسی حکم ذوقی می تواند وضع شود.در نهایت به تعبیر کانت
زیبا چیزی است که بدون هیچ مفهومی به مثابه متعلق رضایتی ضروری شناخته مي شود

پس به شرحی که گذشت حکم زیبا شناختی از حیث کیفیت فاقد علاقه است از حیث کمیت رضایت کلی و همگانی را در بر دارد از حیث نسبت غایتمندی بدون غایت معین است و جهت این حکم ضرورت است
منابع
نقد قوه حکم ایمانوئل کانت ترجمه عبدالکریم رشیدیان نشر نی 1377
نظریه شناخت کانت یوستوس هارتناک ترجمه علی حقی انتشارات علمی فرهنگی 1376

Saturday, May 12, 2007

احكام زيباشناختي كانت 2

کانت در بخش نخست کتاب نقد قوه حکم به بررسی حکم ذوقی بر حسب کیفیت بر حسب كميت بر حسب نسبت غاياتي كه در آن ملاحظه مي شود و
درنهايت بر حسب جهت رضایت حاصل از عین می پردازد که به شرح مختصری از هر یک پرداخته می شود
حکم زیبا شناختی بر حسب کیفیت
حکم زیباشناختی هنگامی است که در تشخیص اینکه چیزی زیباست یا نه به کمک قوه متخیله به ذهن و احساس لذت و الم نسبت می دهیم و مبنای ایجابی آن فقط می تواند مبنای ذهنی باشد کانت معتقد است اینکه
من ذوق دارم نه به چیزی که مرا به وجود این عین وابسته میکند بلکه به چیزی که از این تصور در خود می سازم توجه دارم کانت در این باره می گوید اگر من قصری را دربرابر خود ببینم از خود بپرسم آیا
زیباست یا نه می توانم پاسخ دهم که من اینگونه چیزها را که برای خیره کردن چشم ها ساخته شده دوست ندارم یاحتی به شیوه روسومی توانم بیهودگی این بناهای عظیم را که با عث عرق ریختن مردم به
خاطر این گونه چیزهای زائد می شود را نکوهش کنم در نهایت می توانم خود را قانع کنم که اگر در جزیره نا مسکونی باشم و امیدی به بازگشت میان آدمیان نداشته باشم بتوانم چنین بنای با شکوهی را با
صرف آرزو کردن آن به گونه اي سحر اميز به وجود آورم اگر سر پناهم به قدر کافی راحت باشد حتی زحمت این آرزو را هم به خود نمیدهم او نتیجه
می گیرد که اگر حکم زیباشناختی ما با ذره اي علاقه توام باشد جانبدارانه
است و یک حکم ذوقی محض نیست کانت در مورد این حکم پیشداوری را رد می کند و معتقد است ما در هنگام حکم کردن باید کاملا بی تفاوت و عاری از قضاوت باشیم از نظر او مطبوع با علقه پیوستگی
دارد آنچه که مطبوع من است به صورت دل پسند دلربا دوست داشتنی لذت بخش جلوه می کند پس اگر من درباره آنچه که مطبوع من است داوری کنم قضاوت و حکم و داوری من نشان از علقه من به آن عین
است و در واقع معتقدم كه لذت مي بخشد مطبوع متكي به در يافت حسي است و اما علاوه بر مطبوع رضايت از خير نيز با علقه پيوسته است كانت در باره خير مي نويسد چيزي كه به وسيله عقل از طريق مفهوم صرف خوشايند باشد خير است
لازم به توضیح است که مطبوع و خیر نباید يكي گرفته شوند در باب خير مي توانم بپرسم كه آيا با واسطه خير است يا بي واسطه اما مطبوع همواره درباره چيزي است كه بي واسطه خوشايند است همين طور است در باره زيبا آدميان هم در موارد عادي ومعمولي ميان خير ومطبوع تفاوت قائل مي شوند در مورد غذايي كه به علت چاشني هاي مختلف ذائقه را تحريك مي كند مي توان گفت مطبوع من است اما لزوما خير نيست مي نويسد گرچه بي واسطه حواس را محظوظ می کند اما با واسطه یعنی از دیدگاه عقل که پیامد ها رامي بیند نا مطبوع است و هر دو اينها خير ومطبوع با قوه ميل نسبت دارند حكم ذوقي را صرفا مشاهدتي مي داند يعني حكمي كه با بي تفاوتي نسبت به وجود يك عين سرشت آن را با احساس لذت و الم مي سنجد حكم ذوقي حكم شناختي نيست به اين معنا كه نه بر مفاهيم متكي است و نه مفاهيم راغايت
خود می گیرد نتیجه اینکه مطبوع موجب التذاذ است زیبا آن چیزی است که صرفا آدمی را خوش آید خیر چیزی است که آن را ارج دهد یعنی برای آن ارزش عینی قائل باشد پس ذوق قوه داوری درباره یک عین یا یک شیوه تصور آن از طریق رضایت یا عدم رضایت بدون هر علقه ای است متعلق چنین رضایتی زیبا نامیده میشود
حکم زیبا شناختی بر حسب کمیت
کانت تاکید دارد بر اینکه شخصی که حکم زیبا شناختی صادر می کند باید خود را کاملا آزاد احساس کند و باور داشته باشد که این حکم ناشی از یک رضایتی است که می تواند به هر کس دیگری هم نسبت دهد این اعتقاد کانت مبتنی بر همان نظریاتی است که در بالا در باره اش صحبت شد کانت معتقد است که حکم باید فاقد هر گونه علقه شخصی باشد و شخص باید از اینکه این حکم را به خود نسبت دهد دوری کند چرا که در این صورت دیگر این حکم در مورد امری زیبا صادق نیست بلکه می توان گفت امری مطبوع است بدان معنا که مطبوع من است و ممکن است مطبوع دیگری نباشد در ضمن اینکه کانت حکم زیباشناختی را فقط نسبت عین با ذهن می داند میتوان اینگونه نتیجه گرفت که حکمی که رضایت همگانی در بر دارد و شخصی که حکم را صادر کرده است می تواند پیش فرض خود را در مورد امری زیبا پیش فرض همگان بداند پس حکم او کلی است کانت از این مساله غافل نیست اما حکم او را حکم کلی عینی نمی داند بل آن را حکم کلی که با ذهن نسبت دارد می داند و این مستلزم آن است که این امر را در کانت امر مسلم بگیریم و پیشاپیش قبول داشته باشیم که حکم زیباشناختی صرفا مبنای ذهنی دارد و نه عینی شاید بتوان اینگونه برداشت نمود که به محض اینکه حکم عینی شود عاقه در آن دخیل می شودفلان چیز فقط برای من و به عبارت بهتر از نظر من زیباست اشاره است به یک امر عینی بیرونی و خارجی که انگشت علقه به سمت آن اشاره رفته لذا دیگر نمی توان به همگان نسبت داد از نظر کانت رنگ بنفش ملایم ممکن است برای شخصی دوست داشتنی و زیبا باشد در حالی که برای شخص دیگر کاملا بی روح و مرده تلقی شود همین طور است در مورد موسیقی معماری و هر آن چه که بتوان در موردش حکم زیباشناختی صادر کرد به تعبیر دیگر هر حکم شخصی که صادر می شود بیان آن است که فلان موسیقی فلان رنگ یا فلان مزه مطبوع من است لازم به ذکر است که این دلیل بر نفی امر مطبوع نیست کانت درباره امر مطبوع این قضیه بنیادین را معتبر میداند که هر کس ذوق حسی مخصوص به خود دارد کانت پیرو این قضیه معتقد است مضحک است که کسی بگوید فلان خانه زیباست در حالیکه برای او جذابیت و مطبوعیت دارد و در این مورد که بگوید مطبوع من است مناقشه ای نیست بحث بر سر آن است که حکم کند زیباست کانت مدعی است وقتی فردی در مورد شی و یا امر زیبایی صحبت می کند حتی منتظر اینکه دیگران سخن او را تایید کنند نیست زیرا وقتی حکم میشود که شی زیباست پیش فرض گرفته شده است که همگان آن را زیبا می دانند نه اینکه فقط برای من زیباست آنجا که همگان می دانند که چگونه به تعبیر خود کانت در برگزاری یک مهمانی آنچه را که مطبوع همگان است فراهم کنند نشان از موافقتی نسبت به امر مطبوع در میان عموم است که البته قواعد آن کلی نیست بل عمومی است حكم زيبا شناختي را مي توان به هر كس نسبت داد در حالي كه
در مورد امر مطبوع این گونه نیست و همین طور هم حکمی که کلی است می توان آن را ذوق تاملی نامید که اگر غیر از این باشد عمومی است و مر بوط به امر مطبوع پس می توان ذوق حسی نامید و البته احکامی شخصی است
پس از جهت کمیت منطقی همه احکام ذوقی احکامی شخصی اند
کانت به اینکه احکام ذوقی از کمیت احکام دارای اعتبار همگان عینی بر خوردار باشند اعتقادی ندارد و میان حکم زیبا شناختی و حکم زیبا شناختی شخصی تفاوت قائل می شود وقتی حکم می شود گل های سرخ عموما زیبا هستند حکمی منطقی مبتنی بر حکم زیباشناختی است و یا گل سرخ مطبوع است حکم ذوقی نیست حکم حسی است در این باره می نویسد حکم ذوقی کمیتی زیبا شناختی از کلیت یعنی برای هر کس را با خود حمل می کند که در حکم در باب مطبوع وجود ندارد نکته دیگری که کانت متذکر آن می شود آن است که اینکه حکم ذوقی برای همه معتبر است اصل موضوع قرار نمی گیرد چون در این صورت دارای کلیت منطقی است و نیاز به اقامه دلیل دارد این موافقت را به عنوان مصداقی از قاعده ای که تصدیق آن را نه از مفاهیم بلکه از موافقت دیگران انتظار دارد به همه نسبت می دهد در پايان كانت نتيجه مي گيرد زيبا چيزي است كه بدون نياز به مفهوم به نحو كلي معتبر است
ادامه دارد

Friday, May 11, 2007

در حاشيه نمايشگاه كتاب

چهارشنبه نوزدهم ارديبهشت از صبح تصميم گرفتم به نمايشگاه كتاب بروم كلاس زبان هم نداشتم و بعد از ظهرم كاملا خالي بود اما شب بيداري شب گذشته و سرو كله زدن با كتابي كه بعدها در باره اش خواهم نوشت و يا روزي به خاطرش خواهم نوشت كلافه ام كرده بود اما حس مي كنم ارزش خواندنش را داشت قدر ي هم احساس شرمندگي مي كردم كه چرا نمايشگاه نرفته ام و از حال و هواي آن دورم تا تصميمم عملي شود دو سه ساعتي طول كشيد حدود ساعت 2:30 بود كه راهي شدم


با فضاي مصلي و نمايشگاه كتاب ي كه برگزار شده بود احساس غريبي مي كردم حس سالهاي گذشته را نداشتم كه چشم بسته مسير ها را مي رفتم و آن قدر برايم لذت بخش كه تقريبا هر روز به نوعي نمايشگاه بودم و حداكثر استفاده را مي كردم قدري در سالن ها گيج خوردم تا توانستم با فضا انس پيدا كنم كلافگي عجيبي داشتم حس مي كردم يك جاي كار ايراد دارد به سرعت از برابر غرفه ها رد مي شدم تنها در برابر هرمس حكمت مركز طرح نو و صراط بود كه تمركز بيشتري داشتم يكي دو تا هم نحوه فروششان و پروسه اي را كه بايد مي گذراندي تا به كتاب برسي حوصله ام را سر مي برد از خيرشان گذشتم احساس تشنگي كردم و ازسالن ها به دنبال آب معدني بيرون زدم


وقتي وارد فضاي باز شدم براي لحظاتي به يكباره هر آنچه كه با يكديگر دست به دست هم داده بودند تا اين فضاي به خصوص بشود نمايشگاه همچون تصاوير سه بعدي مبهم شد و آنچه برايم برجسته شد خانم هايي بودند كه همگي لباس مشكي به تن داشتند بيش از نودو نه در صد آنهايي كه گروهي تك تك دو تايي با مرد بي مرد با بچه بي بچه آمده بودند و سرگردان از جايي به جايي ديگر مي رفتند پوششان مشكي بود ياد غرفه هايي افتادم كه به سرعت از برابرشان مي گذشتم و عناوين كتاب هايشان رنگ در ماني معجزه رنگ شادي در چهل روز خوشبختي در صد و بيست روز چگونه آرام باشيم راههاي شاد زيستن ياد بگيريم بخنديم چگونه رنگ ها شفا مي دهند راههاي غلبه بر افسردگي و هزاران هزار راه براي خنده شادي خوشبختي و خوب زيستن

ما در اين كتاب ها به دنبال چه مي گرديم كه اينهمه هم مردم ما استقبال مي كنند اگر ما همه شاد باشيم و امكان استفاده از رنگ هاي شاد را داشته باشيم ديگر چه نياز به اين كه در ميان خطوط سياه كتاب بخوانيم كه قرمز ترس را التيام مي دهد نارنجي بر احساسات اثر مي گذارد زرد توانايي درك احساسات ديگران را ممكن مي سازد سبز توانايي شفادهندگي فطري را بيدار مي كند آبي به خلاقيت مربوط است بنفش مربوط به ذات معنوي ما است

ما بايد رنگ را زندگي كنيم رنگ با قوه بصر ما ارتباط تگاتنگ دارد نه مي شود خواندش نه مي شود شنيدش نه مي شود خوردش نه مي شود بوئيدش تنهاو تنها مي شود ديدش

پي نوشت :‌آنچه در باره رنگ ها نوشتم واقعي است و اينكه نمايشگاه رابيش از دو ساعت تاب نياوردم و پنج و سي دقيقه در اتاقم بودم

Sunday, May 06, 2007

احكام زيباشناختي كانت

قسمت اول
کانت اولین فیلسوفی است که عقل را در معرض محاکمه قرار می دهد و نتیجه این به محکمه فرا خواندن عقل در داد گاه کانت نقد عقل محض نقد عقل عملی و نقد قوه حکم می باشد کانت در نقد عقل محض به حس استعلایی تحلیل استعلایی و دیالکتیک استعلایی می پردازد که در حس استعلایی بحث مکان و زمان را منظور نظر دارد در تحلیل استعلایی به مقولات دوازده گانه می پردازد و مساله عینیت را مورد بررسی قرار میدهد در دیالکتیک استعلایی مسائلی چون نفس تعارضات عقل درباره جهان و وجود خدا را در نظر دارد در عقل عملی مساله اختیار انسان متعلق انديشه اوست کانت در نقد سوم خود به زیبایی شناسی و نظریه ذوق می پردازد که موضوع نوشته حاضر است کانت درهر سه اثر خود به دنبال یک صورت یا یک قوه برتراست برای احساس لذت و الم درنقد قوه حکم براي قوه شناخت درنقد عقل محض و براي قوه میل درنقد عقل عملی بدین معنی که در نقد اول اصول ما تقدمی را وضع می کند که ما در یافت مکانیکی از عالم به دست بیاوریم در نقد دوم شرایط ماتقدمی را تمهید می کند که عمل اخلاقی ما تحقق پیدا کند و تحقق آن بستگی به طرح مساله غایت در فلسفه اخلاق اش دارد اعم از اینکه مطلق یا نسبی است این دو نقد همچون دو خط موازی هستند که یکدیگر را قطع نمی کند و سوالی که پیش می آید آن است که چگونه اعمال اختیاری ما در حوزه اخلاق از سر اختیار در حوزه طبیعت که قوانینش جبری است تحقق پیدا می کند؟ در راستای این پرسش نقد سوم متولد می شود که نوعی سازگاری و پیوند به دست می دهد که گذر از تفکر نیوتنی به تفکر اخلاقی است به تعبیر دیگر گذر از حوزه جبر به حوزه اختیار است بنابر نظر کانت در نقد سوم به شرحی که خواهد آمد عینیت حکم زیبا شناختی بر مبنای توافق همگانی است به عنوان مثال این سنگ به نظر من سنگین است بنابر قواعد نقد اول تبدیل می شود به این سنگ سنگین است که این دومی حکمی کلی و ضروری است اما درباره گزاره عدالت به نظر من خوب است بنابر قواعد نقد دوم تبدیل می شود به عدالت خوب است به تعبیر دیگر قاعده میشود اما درباره این جمله که این گل سرخ به نظر من زیباست بنابر اصول نقد سوم به قضیه این گل سرخ زیباست تبدیل میشود تا یک حکم زیباشناختی و ذوقی باشد که از کلیت برای همگان بر خوردار گردد در غیر این صورت حکمی زیباشناختی نکرده ایم در نقد سوم ما نمی گوییم این حکم تحلیلی است یا ترکیبی آنچه اعتبار این حکم را به دست می دهد توافق است کانت در نقد سوم قائل نیست که این حکم کلی یک قاعده است به معنایی که در نقد دوم مراد او بود زیرا تخیل زیر سلطه مفاهیم نیست و استقلال دارد استقلالی که کانت از آن به بازی آزاد تعبیر می کند بدین معنا که وقتی از فاهمه رها باشد بازی آزادانه دارد بحث اساسی دیگری که او طرح می کند در باره زیبایی آزاد و زیبایی وابسته است مراد او از زیبایی آزاد زیبایی است که بدون تفکر مفهومی ادراک میشود و عمدتا مربوط به زیبایی طبیعی است اما زیبایی وابسته نیازمند مفهوم سازی قبلی از یک شی است و زیبایی هاي هنري از اين قسم اند
تقسیم فلسفه از دیر باز و به گفته کانت به شیوه معمول به نظری و عملی می باشد کانت نظر به تقسیمات خود در باب عقل به نظری و عملی و مسائل مربوط به هر یک از این دو عرصه می نویسد اما فقط دو قسم مفهوم وجود دارد که پذیرای این همه اصول مختلف مربوط به امکان متعلقات خود هستند یعنی مفاهیم طبیعی و مفهوم اختیار
کانت معتقد است که ما می توانیم به نقد دیگری قائل باشیم که این نقد دارای اصولی باشد که نه برای کاربرد عملی مفید باشد و نه نظری او مفاهیم طبیعی را متکی بر قانونگذاری فهم می داند و مفهوم اختیار را بر قانونگذاری عقل که اولی حاوی مبنای هر شناخت نظری ماتقدم است و دومی حاوی همه دستورات عملی حسا نامشروط که فوق این قوانین قوانینی وجود ندارد و جهت آن هم ما تقدم بودنشان است از همین جاست که تقسیمات فلسفه را به نظری و عملی جایزمی داند اما کانت به حلقه واسطی میان فهم و عقل معتقد است که همانا قوه حاکمه است کانت معتقد است که ما حق داریم که فرض کنیم اصلی برای خودش داشته باشد حتی اگر یک اصل ماتقدم صرفا ذهنی باشد اگرچه هیچ قلمرویی را هم در اختیار ندارد اما می تواند سرزمینی باشد که فقط همین اصل برایش معتبر باشد
تمام قوای نفس را به سه قوه تحویل می نماید قوه شناخت احساس لذت و الم و قوه میل و اما احساس لذت و الم میان دو قوه شناخت که قانونگذار آن فهم است و میل که قانونگذار آن عقل است قرار دارد در این باره می نویسد می توانیم فرض کنیم که قوه حاکمه گذر از قوه شناخت محض یعنی از قلمرو مفاهیم طبیعی به قلمرو مفهوم اختیار را میسر می سازد همان طور که در کاربرد منطقی اش گذر از فهم به عقل را میسر میسازد
کانت قوه حاکمه را ازدو حیث مورد توجه قرار میدهد قوه حاکمه تعینی و قوه حاکمه تاملی درباره اولی مینویسداگر کلی داده شده باشد قوه حاکمه ای که جزئی را تحت آن قرار میدهد تعینی است اما قوه حاکمه تاملی را اینگونه تعریف می کنداما اگر فقط جزئی داده شده باشد و بناست کلی آن پیدا شود در این صورت قوه حاکمه تاملی است به بیان یوستوس هارتناک مثلا در یک جا فرد مفهوم صورتی را احراز کرده است و سپس در مواجهه با یک مصداق مناسب داوری می کند فلان چیز صورتی است اینک کانت این را به عنوان قوه حاکمه تعینی متمایز می کند و در جای دیگر می گوید کانت پیشرفت علمی را به هر صورتی که باشد البته نه کاربرد آن را محصول کار قوه حکم تاملی می داند
رابطه میان قوه حکم و مباحث زیباشناختی چیست چگونه کانت با تعاریفی که ازقوه حکم دست می دهد وارد مباحث زیبا شناختی می شود و چگونه میان آنها رابطه بر قرار می کند هارتناک معتقد است گر چه این نقل و انتقال ناگهانی است اما اینگونه نیست که کانت بی جهت موضوع بحث را تغییر دهد
به تعبیر هارتناک نخست کانت توجه میدهد که التذاذ به نحو خاصی با اعمال قوه حکم تاملی رابطه دارد وی معتقد است که حکم تاملی که کانت درباره اش صحبت میکند و پس از آن بلافاصله به تحلیل قوه حاکمه زیباشناختی می پردازد بیانگر آن است که حکم تاملی رابطه تنگاتنگی با برخورداری از ارضازیباشناختی دارد در واقع کانت مشخصا حکم تاملی را در زیباشناختی دخیل میداند
ادامه دارد

.........

به قول قيصر امين پور
اين روزها گاهي كمتر
گاهي شديدا بيشتر هستم