ما اجازه نمی‌دهیم کیفیت فنا‌پذیری حیات بی‌معنا جلوه کند و روایت محصول این امتناع است. محصول پافشاری لجوجانه ما بر معنا بخشیدن به جهان و زندگی‌مان.
برگ

Sunday, October 12, 2014

روز اول همایش بین‌المللی فلسفه‌ی تعلیم و تربیت در عمل، ۱۶ مهر ۹۳
صحبت‌های ایزابل میلون (رییس موسسه‌‌ی پژوهش‌های فلسفی در پاریس)

ایزابل میلون (Isabelle Millon)
۱۶ مهر ۹۳، سه‌شنبه
من خیلی به فیلسوفان بزرگ علاقه‌مند نیستم، کار من فلسفه در عمل است، فلسفه را برای به کاربردنش خواندم. معتقدم همه‌ی فیلسوفان از افلاطون تا کانت و امروز بیشتر تئوریسین بودند تا عمل‌گرا. کاری که با بچه‌ها می‌کنم، همان کار را با معلم‌ها و وکلا و کارمندان می‌کنم. در فرانسه و در بسیاری از کشورهای دیگر با هر آدمی که به گفت‌و‌گو علاقه‌مند باشد، گفت‌و‌گو می‌کنم. این دومین بار است که به ایران می‌آیم، پیش از این هم برای کارگاه‌ها آمده بودم. یک مشکل بزرگ که من دارم، اینکه می‌خواستند مرا به جاهای گردشی شبیه موزه و جاهای تاریخی ببرند اما من بیشتر ترجیح می‌دهم با آدم‌ها باشم، این می‌تواند هم جذاب و هم خطرناک باشد، چون وقتی به موزه بروی اتفاقی نمی‌افتد اما وقتی با کسی صحبت می‌کنی قرار است بهش گوش کنی. من به چی فکر می‌کنم او به چی فکر می‌کنه، فکرش و بفهمی درست مثل این می‌ماند که داری خودت را می‌بینی، شبیه یک آینه و این برای من بسیار جذاب است.
من فکر نمی‌کنم کسی هم در فرانسه اگر درباره‌ی معایب نظام آموزشی صحبت کنی خوشش بیاید. در فرانسه هم استادی می‌آید سر کلاس صحبت می‌کند، صحبت می‌کند، صحبت می‌کند، صحبت می‌کند و باز هم صحبت می‌کند به ویژه در دانشگاه‌ها و یکدفعه می‌پرسد کسی سوالی ندارد؟ یکی دو نفر می‌پرسند سوال‌ها، سوال‌های جالبی نیست  و اگر جالب باشد استادها پاسخ نمی‌دهند. با این روش به بچه‌ها یاد می‌دهیم که گوش بدهید اما لطفا فکر نکنید، درحالی‌که، بچه‌ها شروع می‌کنند به فکر کردن و من از سخنان دکتر قائدی شگفت‌‌زده شدم، دقیقا شبیه همین را می‌توانم درباره‌ی  فرانسه و چند کشور دیگر بگویم. ما در دنیا خشونت و دیوانه‌بازی می‌بینیم و فکر می‌کنیم نیاز به آموزش است. این پرانتز را می‌بندیم.
در دو دهه‌ی گذشته بعضی از ایده‌های جدید که در همه‌ی دنیا گسترش پیدا کرد که ما فلسفه در عمل می‌گوییم. فلسفه برای بچه‌ها، فلسفه در تجارت، فلسفه مشاوره و ... و همه‌ی این تغییرات، تغییر در فلسفه است فلسفه، گفت‌وگو است به‌جای اینکه یک نفر صحبت کند. اصل اول این است که ما فکر کنیم به‌جای اینکه اطلاعات را جمع‌آوری کنیم، این روش‌ها یک عمر دوباره به فلسفه داده است. خیلی مهم است که بهشان یاد بدهیم با هم فکر کنند این اصلی‌ترین بخش کار است. رسالتی که در این سخنرانی دارم تبیین این موضوع است. با گفت‌وگو ما می‌پذیریم که چطور فرض کنیم، چه می‌گوییم، چه می‌بینیم، اشتباه خودمان و دیگران را می‌پذیریم، مثل هگل که می‌گوید: اولین اشتباه ترس از اشتباه است. این ترس از انجام خیلی قوی است به ویژه ترس از دیگران. به خاطر اینکه ما از قضاوت دیگران نگرانیم ولی ما داریم قضاوت می‌کنیم، وقتی کسی برای هیچی عصبانی است می‌گوییم احمق است، داوری کرده‌ایم. فیلسوفی که در عمل می‌خواهد فلسفه را به کار ببندد و در جست‌وجوی حقیقت است باید بپرسد و بپرسد و بپرسد... مثالی می‌زنم دوشنبه صبح من در دانشگاه علامه طباطبایی این روش را به کار بردم و گفتم من یک پرسش دارم و تو باید همین را پاسخ بدهی. یک نفر از آنها خیلی ناراحت بود گفتم اگر ناراحتی می‌توانی بروی بیرون. اهمیتی ندارد بزرگ‌تر از من باشد وکیل و وزیر باشد، قانون‌های کلاس را باید رعایت کند. قرار نیست بچه‌ها فقط گوش بدهند در فبک بحث قدرت معلم نیست، آموزش دوسویه است هر کسی می‌تواند از دیگران یاد بگیرد، فلسفه شغل نیست به بشیریت تعلق دارد. از درون خودمان باید آغاز کنیم. در فبک بچه‌ها را وادار می‌کنیم فکر کنند، آموزش بدهیم بی‌طرفانه فکرکنند و در آن‌ها اندیشه‌ی سازنده ایجاد کنیم، باید کاری کنیم که معنا ببخشیم و نظم و ترتیب، در کارگاه دیروز یکی از بچه‌ها به من گفت دیکتاتور هستم. در‌حالی‌که، اگر نظم نداشته باشی کاری نمی‌توانی بکنی، وقتی شما کلاس را هدایت می‌کنی مجبوری نظم داشته باشی. بعضی چیزها برای من بدیهی است مثل اینکه وقتی کسی دارد حرف می‌زند من باید ساکت باشم و گوش بدهم.
با بچه‌هایی که در فرانسه کار کردم، فقدان اعتماد به نفس و ایده‌هاشون ممکن است به رفتارهای خشونت بار منجر شود مثل توهین به هم‌کلاسی، فلسفه در عمل کمک می‌کند آنها نسبت به کار و حرفشان آگاه و مسئول باشند. بدانند که باید ببینند و یاد بگیرند. من خوشحالم از کل مقاله‌ام فقط یک صفحه‌اش را خواندم. با یک شعر تمام می‌کنم که بازتاب فلسفه‌ی تعلیم و تربیت است. شعر از مولاناست. اخیرا کتابی در فرانسه نوشته‌ام که ۲۰ تا از داستان‌های مولانا است و پرسش‌هایی برایش طرح کردم خیلی عالی هستند برای کار در کلاس: بگذار دغدغه‌هات دور بشه و قلب‌ات کاملا تهی بشه مثل صورت یک آینه که هیچ تصویری رویش نیست. آینه بدون هیچ ابایی نشان می‌دهد  اگر بتوانی آینه را پاک کنی. بین قلب و آینه یک تفاوت کوچک است، قلب رازها را نهان می‌کند اما آینه این کار را نمی‌کند.


پ.ن: در اینجا مترجم می‌خواست اصل شعر را بخواند اما ایزابل بلافاصله متوجه شد و ازش خواست دقیقا همین چیزهایی را که می‌خواند ترجمه کند از خودش چیزی نگوید. ایزابل این قدر در سفرهای متفاوتش با آدم‌های مختلف کارگاه داشته است که از روی چهره و حرکات و بدن و کوتاهی و بلندی جمله‌های مترجم و بچه‌ها در کارگاه سریع متوجه می‌شد دارد اتفاق دیگری می‌افتد و بلافاصله جلویش را می‌گرفت. 

No comments: