ما اجازه نمی‌دهیم کیفیت فنا‌پذیری حیات بی‌معنا جلوه کند و روایت محصول این امتناع است. محصول پافشاری لجوجانه ما بر معنا بخشیدن به جهان و زندگی‌مان.
برگ

Tuesday, October 28, 2014

از صبح که چشمم را باز می‌کنم در حال نوشتنم، نه اینکه قلم و کاغذ بردارم و بنویسم همین طور در ذهنم دارم می‌نویسم، برای وبلاگم، برای فیس بوک، برای کلاس، برای خودم، برای نوشته‌ای که ممکن است چند سال دیگر یک چیزی بشود و برای بچه‌ی نداشته‌ام که شاید روزی به این عالم پرتاپ شود، برای مادرم، پدرم، برای کسانی که از آنها دلگیرم برای آینده‌های دور و نزدیک و ....بی‌وقفه ذهنم فعال است . گاهی اگر حس کنم ممکن است شبیه جمله‌هایی که در ذهنم است دوباره به ذهنم نرسد بلافاصله  هر کاغذ پاره  و کتاب و دفتری که دم دستم باشد می‌نویسم‌اش و این گونه است که مثلا کتاب زبانم، پر از حاشیه‌های این چنینی است. نوشتن خیلی خوب است وقتی می‌گویم خیلی خوب است یعنی از بس که خوب است نمی‌توانم وصفی برایش بنویسم که همه‌ی آن را دربربگیرد. نوشتن گاهی یک اتفاق بی‌معنا را چنان معنادار می‌کند که با خودت می‌گویی شاید همه‌ی معناداری زندگی در میان این خطوط است و دور از این واژه‌ها  خبری نیست که نیست...

No comments: