ما اجازه نمی‌دهیم کیفیت فنا‌پذیری حیات بی‌معنا جلوه کند و روایت محصول این امتناع است. محصول پافشاری لجوجانه ما بر معنا بخشیدن به جهان و زندگی‌مان.
برگ

Thursday, September 13, 2007

از آيينه بپرس
نام نجات دهنده ات را
فروغ فرخزاد

Wednesday, September 12, 2007

جان ديويي،پاپ آرت و نادر شايگان

ديروز بيستم شهريور ماه باغ ملي بودم كه پيش از اين روزگار اداره مالياتي بوده است و در اين روزگار دانشگاه هنر است جهت رفتنم برقراري سه جلسه دفاع بود جلسه اول درباره سهروردي بود كه بدان نرسيدم جلسه دوم درباره سارتر و بارت بود كه نيمه حضوري شركت داشتم و جلسه آخر با عنوان بررسي ديدگاه زيبايي شناسانه ي جان ديويي و تطبيق آن با پاپ آرت بود كه از اول تا آخر جلسه حضور داشتم و لذت بردم انصافا خوب كار شده بود و راستش در اين جلسه بود كه حس كردم چه خوب كه فلسفه ي هنر مي خوانم نادر شايگان دانشجويي كه در مقام دفاع ايستاده بود به تجربه شخصي خودش اشاره كرد زماني كه در نهايت نظر خودش را خواستند اينكه ابتدا اديان و عرفان خوانده بعد ادبيات عرب و روزگارش به پرگماتيسم و پاپ آرت ختم شده است يه جورايي تجربه هاي عجيب و غريب دانشجويان فلسفه است اما من اكنون نه به تجربه نادر شايگان نه به تجربه همه فلسفه خوانده ها كه به تجربه از ديدگاه جان ديويي اشاراتي مي كنم كه ديروزدر اين جلسه ياد گرفتم اگرچه آنچه كه ديويي درباره اش نظريه پردازي مي كند را زيسته ام اما از اينكه اين همه جدي محل بحث بود لذت بردم آقاي شايگان چكيده كار خود در اختيار همه شركت كننده ها قرار دادند كه من نيز بدان ها استناد مي كنم در اين چكيده آمده است
فلسفه ي ديويي شامل تجربه و زندگي مردم متوسط الحال است ما بايد فلسفه ي او را به مثابه ي بهترين دفاع و تاييد تجربه و لذت روزمره در نظر آوريم اين تجربه سر آن ندارد تا از زندگي معمول فراتر رود ديويي با توجه به چنين تلقي از زندگي پاپ آرت را به مثابه ي بهترين معادل و بيان فلسفه ي خويش مي داند بدين معنا كه جنبش هنري پاپ آرت در مقابل همه ي موضع گيري ها ي انتزاعي و روشنفكرانه مقاومت و پافشاري مي كند در جنبش پاپ آرت تاكيد بر حوادث ايده ها و شادماني هاي عادي و معمول زندگي ما است فلسفه ي ديويي فلسفه ي انسان عادي است فلسفه اي كه مي خواهد در مقابل هر آنچه متعالي ناميده مي شود مقاومت كند و در عوض بر ابتدايي ترين حوادث اين جهان بنيان يابد به گفته ي ديويي
هر كسي كه به نوشتن درباره هنرهاي زيبا مشغول است به ناچار وظيفه اي دارد وظيفه ي او اين است تا ميان اشكال خالص و پالوده شده و غنا يافته ي تجربه كه در آثار هنري متبلور مي شوند و حوادث روزانه اعمال و رنجهايي كه عموما به عنوان عامل قوام بخش تجربه فهم مي شوند پيوندي برقرار سازد
و هنرهايي كه امروزه جزء ضروري و لاينفك زندگي اكثر مردم متوسط الحال است سر آن ندارند تا هنر ناميده شوند از آن ميان مي توان به فيلم موسيقي جاز كميك استريپ و آنچه غالبا در روزنامه ها درباره دلدادگي و معاشقه ي دلدادگان جانيان ماجراهاي راهزنان مي خوانيم اشاره كرد

پي نوشت: يكبار ديگر به آقاي شايگان تبريك مي گويم
به اين فكر مي كنم كه سرنوشت باغ ملي پس از تجربه دانشگاه و رفت و آمد استاد و دانشجو چيست
در مصاحبه ام در دانشگاه هنر گفته بودم شايد پس از 2 سال به اين نتيجه برسم كه فلسفه هنر بي معني است اما امروز به گونه اي ديگر فكر مي كنم