ما اجازه نمی‌دهیم کیفیت فنا‌پذیری حیات بی‌معنا جلوه کند و روایت محصول این امتناع است. محصول پافشاری لجوجانه ما بر معنا بخشیدن به جهان و زندگی‌مان.
برگ

Friday, January 30, 2009

اين قصه سر دراز دارد

در خيابان هاي پر جمعيت تهران مانند لاله زار و شاه آباد و اميريه عصرها مقرر بود مردها از طرفي و زن ها از طرف ديگر عبور كنند راه رفتن مردها و زن ها از يك سمت از ساعت چهار بعد از ظهر قدغن مي شد اگر احيانا زني مي خواست به خانه ي خود سمت ديگر خيابان يا به داروخانه برود از آقاي پاسبان كسب اجازه مي كرد زير نظر و مراقبت او با عجله به سوي ديگر شتافته و به سرعت مراجعت مي كرد چه بسا اوقات صداي فرياد آمرانه ي پاسبان به گوش زن هاي با شخصيت مي رسيد كه مي گفت: باجي رو تو بگير، ضعيفه تندتر راه برو

پي نوشت: تهران 1351

منبع:جنبش حقوق زنان در ايران، اليز ساناساريان، برگردان نوشين احمدي خراساني، اختران1384

Monday, January 12, 2009

آبرنگ بی خودم می کنم




حدود ده دوازده سال پيش زياد موزه مي رفتم امروز كه فكرش را مي كنم يادم نمي آيد چرا درميان تفريحات نه خيلي متنوع موزه را انتخاب مي كردم و تمام در و ديوار اتاقم پوسترهايي بود كه از موزه به خصوص موزه ي هنرهاي معاصر مي آوردم سال هزارو سيصدو هفتاد و شش نمايشگاه بين المللي كاريكاتور با موضوع كتاب بود يكي از دوستانم كه كاريكاتوريست ماهري است براي موزه كاري را فرستاد چند وقت بعد كتاب نمايشگاه را برايش فرستادند مدتي كتاب را از او قرض گرفتم و طرح هايي را كه به نظرم قشنگ آمد براي خود كشيدم آن زمان آبرنگ خيلي دوست داشتم طرح ها خيلي خوب و جذاب بود طرحي را كه اينجا گذاشته ام از همان كتاب كشيدم روي مقوايي كه جلد دفترچه تلفن بود متاسفانه نام كاريكاتوريست را ننوشته ام طرح هاي ديگر را هم به مرور خواهم گذاشت اما اين طرح يكي از قشنگرين ها بود

Tuesday, January 06, 2009

...

ديروز متوجه شدم حدود يكسالي است دانشكده اي تاسيس شده با عنوان دانشكده ي مطالعات جهان اولين چيزي كه بي درنگ به ذهنم رسيد اين حكايت سعدي بود كه
منجمي به خانه درآمد، يكي مرد بيگانه را ديد با زنِ او بهم نشسته. دشنام و سقط گفت و فتنه و آشوب خاست. صاحبدلي كه برين واقف بود گفت
تو بر اوج فلك چه داني چيست؟ كه نداني كه در سرايت كيست
پي نوشت: تا چندي ديگر دراين دانشكده رشته ي ايرانشناسي هم برقرار مي شود فقط در يك صورت مي توان تناقض ارائه اين رشته در ايران در تهران در اميرآباد شمالي را ناديده گرفت كه فرض بگيريم ما با شهامت معترفيم كه ايران شناس نيستيم و در كشور خود همچون يك بيگانه ايم