ما اجازه نمی‌دهیم کیفیت فنا‌پذیری حیات بی‌معنا جلوه کند و روایت محصول این امتناع است. محصول پافشاری لجوجانه ما بر معنا بخشیدن به جهان و زندگی‌مان.
برگ

Wednesday, March 04, 2015

دیروز  خیلی تصادفی، شنیدم که یکی از کارشناس‌های تلویزیونی داشت خانمی را به صبر دعوت می‌کردکه پیامک زده بود و گفته بود شوهرش کتکش می‌زند . من هم از ناراحتی‌ام برای همان برنامه پیامک زدم اگر خودتان را هم روزی یک مرتبه مفصل کتک می‌زدند باز هم همین پاسخ را می‌دادید؟ امروز هم اعدام زنی را دیدم که به دلیل پوشیدن لباس قرمز در ناکجاآبادی در این عالم، با یک گلوله از بین بردنش. سال‌هاست، به این قصه‌ی آزاردهنده فکر می‌کنم، به خشونت علیه زنان از ساده‌ترین شکل آن تا پیچیده‌ترینش، شبیه این اعدام.
در تمام این سال‌ها، از خواستگارهایم فقط پنج پرسش داشتم که مدتی است دو تا هم به آن اضافه شده است. اما چه پنج‌ تا چه هفت تا، نخستین پرسشم این است که وقتی عصبانی می‌شوید چه واکنشی نشان می‌دهید؟ (درواقع، شکلِ مودبانه‌ی پرسشِ «اگر من زنت بشم من را با چی می‌زنی؟» است. خب، به نظرم ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که همچنان به عنوان یک زن، در هر موقعیت اجتماعی و در هر مقطع تحصیلی و با هر خانواده‌ای و در هر طبقه‌ی اجتماعی که باشیم، منفعلانه باید استرسِ خشونت مردانه را داشته باشیم. متاسفانه، منفعلانه باید نگرانِ خشونت‌های کلامی در پایین‌ترین سطح‌اش و خشونت‌های فیزیکی در بالاترین سطح آن باشیم. 
در همین وبلاگ چندین بار از داستان خاله سوسکه یاد کردم و پیدا شدن جنتلمنی شبیه آقای محترم موش، که در وانفسایی که دیگری‌ها وقتی عصبانی می‌شوند می‌خواهند تکه‌تکه‌اش کنند، او دم از نوازش می‌زند. البته داستان، با مرگ آقای موش مهربان برای نجات همسرش، به پایان می‌رسد. گاهی فکر می‌کنم شاید پایان داستان این طوری بوده است برای اینکه اگر ادامه‌دار می‌شد، آقای محترم موش نمی‌توانست آن‌قدرها مهربان و جنتلمن بماند. 
وقتی به زندگی زنانی گرفتار چنین خشونت‌هایی فکر می‌کنم، با خودم می‌گویم یک آدم مگر چند سال قرار است در این عالم زندگی کند که همین اندکش را هم گرفتار بی‌مغزی و دیوانگی دیگری‌ها شود. 

پست مرتبط دیگر: پرسشی اخلاقی و عشقولانه

No comments: