ما اجازه نمی‌دهیم کیفیت فنا‌پذیری حیات بی‌معنا جلوه کند و روایت محصول این امتناع است. محصول پافشاری لجوجانه ما بر معنا بخشیدن به جهان و زندگی‌مان.
برگ

Friday, March 13, 2015

تو نمی‌خواهی عزیزت بشوم زور که نیست
یا نگاهم بکند چشم تو مجبور که نیست
شده یک روز بیایی به دلم سر بزنی
با توام! خانه‌ی تنهایی من دور که نیست
آنکه با دسته گلی حرف دلش را می‌زد
پر درد است ولی مثل تو مغرور که نیست
نازنین! عشق که نه، اخم شما قسمت ماست
عاشقی‌های تو با این دل رنجور که نیست
تو مرا دیدی و از دور به بیراهه زدی
تو نگو نه، دل دیوانه‌ی من کور که نیست
خواستم دل بکنم از تو ولی حیف نشد
لعنتی غیر تو با هیچ کسی جور که نیست
مشکل  اینجاست نگفتی تو به من،می‌دانم
تو نمی‌خواهی عزیزت بشوم زور که نیست

زهرا حسینی

No comments: