بارانای دوستداشتنی
سالها پیش، خیلی پیش، آقای برادر با بنیامین آشنا بود، پیش از شهرت بنیامین. وقتی لکنت، کپی و تکثیر شد و از تاکسی و مغازهها به گوش میرسید، آقای برادر یاد بعضی از خاطراتش افتاد و یکی دوباری برایمان تعریف کرد. سال گذشته وقتی برای اولین دفعه، بارانا را روی سیدی بنیامین دیدم اولین جملهای که گفتم این بود: چه موجود نازنینی.
هیچ وقت، تمام این سالها برنامههای کلاه قرمزی و آقای مجری را ندیدم. تنها به واسطهی فضای مجازی و اینترنت، شخصیتهایش را میشناسم و از برخی دیالوگهایشان هم که دیگریها زحمت میکشند، سوا میکنند و اینجا و آنجا مینویسند بسیار لذت میبرم، برنامهی دیشب را اما فقط به خاطر بارانا دیدم، همهی یک ساعت را. دیشب فکر میکردم این موجود کوچولوی دوست داشتنی فقط به خاطر ظاهر زیبایش دوستداشتنی نیست، یک فرشتهی مهربان و با ادب با قلبی بزرگتر از سناش است. امیدوارم خدا برای بنیامین، با سلامتی و آرامش و دل خوش نگهاش دارد و مادر نازنیناش را رحمت کند.
No comments:
Post a Comment