۹
کلاس فلسفه برای کودکان
جلسهی سوم، دختران ۱۱ ساله
۲۴ اسفند ۹۳ یکشنبه صبح
دیشب فکر کردم برای کلاس امروز پیکسی را نبرم، به نظرم اومد شاید بچهها را کسل کند و برایشان همهاش تکراری شود، برای همین داستان خوشبختی از کتاب فیشر را انتخاب کردم. سر کلاس، گفتم: بچهها موافقید پیکسی را ادامه بدهیم یا داستان تازه؟ همه گفتند داستان تازه! اگر میگفتند پیکسی، آبرویم میرفت چون اصلا پیکسی همراهم نبود، درواقع، یک نوع رایگیری ظاهری بود که انگار پیشاپیش نتیجهاش را حدس زده بودم. بعد از تمام شدن داستان نگفتم هر پرسشی به ذهنتان میرسد بنویسید به جایش گفتم هر کس یک جمله دربارهی داستان بنویسد. قرار بود همه آخر کار جملههایشان را به من تحویل دهند اما تنها تعدادی این کار را کردند من هم همان تعداد را اینجا مینویسم.
نگار: پیرزن خیلی توقع زیادی داشت، به خاطر همین هر دفعه آرزو میکرد.
ملیکا: چشم به دنیا داشتن و سیرمونی نداشت از مال دنیا.
بهار: پیرزن بسیار غرغرو و از زندگی خود در هر موقعیتی ناراضی بود.
پریسا: پیرزن باید قدر اموالش را بداند و همیشه میگویند: شکر نعمت نعمتت افزون کند، کفر نعمت از کفت بیرون کند.
ثنا: پیرزن خواب میدیده و تمام آن خانهها در خیالش بوده و پس از بیدار شدن دیده که بطری شیشهای خودش از همه بهتر است.
...: من از این داستان این را فهمیدم یک زنی بود که خیلی وضعیت مالیاش خوب نبود و این که همیشه از خدا میخواست که خانهی بزرگ و خیلی با امکانات داشته باشد و این که همیشه یک فرشته از آنجا عبور میکرد و آرزوی او را برآورده میکرد ولی پیرزن وقتی آرزویش را برآورده میکرد باز هم زیادتر میخواست.
کیمیا ۱ : پیرزن قدر هیچ چیز را نمیدانست.
سوگند: چیزی را که به دست میآوری باید خداوند را شاکر باشی نه اینکه هی بگویی بزرگتر یا بیشتر بخواهی.
نیکی: یک پیرزن غرغرو و دیوانه. ایمنی خود را حفظ کنید تا مثل او سل و کزاز نگیرید و نمیرید.
عسل: زیاده خواهی و بیتلاش به چیزی رسیدن آدم را بدبخت میکنند.
سروا: پیرزن طمعکار بود.
وقتی قرار شد بچهها جملههایشان را بخوانند، از پشتیبانشان که در کلاس بود خواستم یک نفر را انتخاب کند و روی همان یک جمله بحث را شروع کردیم. چون اگر جملهها را پای تخته مینوشتیم و رایگیری میکردیم به بحث نمیرسیدیم، کل زمان ما ۴۵ دقیقه است. جملهای که انتخاب شد این بود: پیرزن طمعکار بود.
از بچهها پرسیدم کی با جملهی سروا مخالف است؟ سوگند گفت: طمعکار نبود میخواست زندگی خوب داشته باشد. وقتی گفتم کی با جملهی سوگند مخالف است : نیکو گفت: حرفش معنی ندارد زندگی خوب با طمعکاری نمیشود با هم باشد. چند مخالفت و موافقت گرفتیم تا جملهی سروا رای آورد.
گفتم کسی تعریف متفاوتی دارد که بخواهد بگوید، ثنا گفت طمعکار نبود زیادهخواه بود. بعد بحث شد دربارهی اینکه آیا طمعکار بودن و زیاده خواه بودن معنایشان یکی است. عسل گفت: زیادهخواه با طمعکار فرق نداره هر دو جوگیر میشوند هی میخواهند. بعد از چند مخالفت و موافقت جمع موافق بود که معنایشان یکی است پس ادعای ثنا رد شد. نیکی گفت هنوز معتقد است که متفاوت است به نیکی گفتم چون جمع به این نتیجه رسیده است کاری نمیشود کرد. اما با رایگیری از بچهها خواستم نیکی تعریفاش را از طمعکار بگوید. نیکی گفت: طمعکار یعنی کسی که ریسک میکنه.
در تمام این مدت هم گوش دادن بچهها را با خودشان چک میکردم و اگر کسی گوش نداده بود از خودشان میخواستم که برای هم توضبح بدهند.
بحث را با همان یکی دو جملهای که رای آورده بود بستم چون زنگشان خورد و از همشون خواستم پیش از بیرون رفتن ارزیابی خودشان را از جلسهی امروز بنویسند.
عطیه: آدم نباید زیاد خودپسند باشد، خیلی خوب بود.
کیمیا ۲: خیلی خیلی داستان از خود راضی بود من پیرزنی که طمعکار باشد را دوست ندارم.
کوثر: بسیار خوب بود چون داستان جدیدی بود و خیلی جالب بود good
پریسا: لطفا باور کنید: بسیار عالی بود و موردی نداشت فقط باید تایم کلاس را بیشتر کنید.
پارمیدا: از جلسهی قبل خیلی بهتر بود چون توانستیم با هم بحث کنیم و سوالی در ذهنمان پیش بیاید.
نگار: خیلی خوب بود و من فهمیدم طمعکار چیست. خیلی به من خوش گذشت.
ملیکا: ببخشید ولی بعضی اوقات خیلی مسخره میشود.
روژینا: داستان جالبی نبود، داستان فلسفی پیکسی بهتر بود.
نیکو: از این داستان خوشم آمد اما خیلی پیچیده بود.
کیمیا ۱: خوب بود چون نظر بچهها را گفتیم.
بهار: ای کاش بازی هم بود.
سروا: عالی بود ولی از این به بعد بهتر است که جملههایی بگوییم که سادهتر باشد.
نیکی: همیشه از این نوع کتابها بخوانیم نه پیکسی، خیلی خوب بود.
ثنا: به نظر من امروز کلاس خوبی بود و این که مدام به حرف یکدیگر رای میدادیم و از مخالفان پرسش میکردیم و نظری را نگه داشته یا رد میکردیم خوب بود. داستان امروز نیز بسیار زیبا بود.
عسل: امروز بسیار خنده دار بود خیلی قشنگ
محدثه: من از نظر بچهها راضی هستم.
سوگند: خیلی خوب بود.
م: روش نوین
جلسهی نخست: اینجا
جلسهی دوم: اینجا
No comments:
Post a Comment