دیشب! برایم ارمغان آورده بودند
یک باده و چند استکان آورده بودند
تا -گوش شیطان کر- تو را از من بگیرند
سوغات از اطراف جهان آورده بودند
جادوی چشمان تو را فهمیده بودند
جادوگر و ادعیهخوان آورده بودند
دیدند، آهم آتشین است، از سر ترس
همراه خود آتشنشان آورده بودند
یک عده گریان و گروهی پایکوبان
قرآن و دف، یک درمیان آورده بودند
یک عده میگفتند، شاید مرده باشی!
امید و شک را همزمان آورده بودند
هر کار کردند، از تو اما برنگشتم
بر من به نادانی، گمان آورده بودند
محسن نظری
No comments:
Post a Comment