|
۱۷ دی ۹۳ چهارشنبه |
این هم تصویر لپهها و پیاز داغهایی که سوزاندم و می خواهم معدومشان کنم. جان خودم داشتم با عشق آشپزی میکردم یک دفعه عروسمان زنگ زد، سرگرم حرف شدم. همیشه فکر می کردم وقتی تو فیلمها میگویند: ای وای بوی سوختنی می یاد الکی میگویند چون تا به امروز بوی سوختن غذا را به این شدت تجربه نکرده بودم که بیهوا بگویم ای وای بوی سوختنی مییاد! اول تلاش کردم غیر سوختنیها را جدا کنم ولی دیدم خیلی کار وقتگیر و طاقتفرسایی است. در کل، این قسمت مربوط به تجربه است که یاد بگیری وقتی تلفن زنگ میزند اول زیر گاز را خاموش کنی بعد تلفن را پاسخ دهی. هیچ کدام این حاشیهها در مزهی غذای من تاثیر ندارد. منِ معمولی دلم خواسته است بعد از قرنها امروز با عشق غذا درست کنم، حتما عالیترین قیمهی روزگار خواهد شد.
تئوری من دربارهی آشپزی: آشپزی رابطهی تنگاتنگی با عشق دارد ربطی به این ندارد که آشپزی بلدی یا نه؟ حتی ربطی به اندازهها ندارد، حالت خوب باشه، غذات عالی میشه.
No comments:
Post a Comment