عجب آرامش تلخی، جهانم روبه پایانه
این آرامش که من میگم، دقیقا بعد طوفانه
هنوز هیچکس نفهمیده از این خونه چقدر دوری
چقدر فریاد خوابیده، تو این آرامش صوری
هوای خونه بارونی، هوای شاعری بد نیست
تو اونقدرها که میگفتی، غذای حاضری بد نیست
روزها با چایی تلخم، تو آشپزخونه راه میرم
گلومو بغض میگیره، گلوی بغض را میگیرم
تموم سال را گم کردم، تا یک لحظه که پیدا شی
به دستام عادتت دادم، سر پیری عصا باشی
چه آسون رفتم از یادتت، چه ساده دست تکون دادی
ببین با این فراموشی، چه کاری دستمون دادی
امید روزبه
پنجشنبه ۲۵ دی ۹۳
پنجشنبه ۲۵ دی ۹۳
No comments:
Post a Comment