یک خانمی در پژوهشگاه در ادامهی تشکر از نوشتههای مرتبط با فلسفه برای کودکان در وبلاگم، چسبیده به تشکرش گفت: «خوش به حالت که آن قدر بیکاری که میتوانی هم در وبلاگت بنویسی هم در فیس بوک هستی، من که اصلا فرصت ندارم.» نفهمیدم تشکر بود، تحقیر بود، سرزنش بود یا تشویق بود، یک کم جا خوردم اما شبیه همیشهی روزگار لبخند زدم، سکوت کردم و تشکر کردم از اینکه به وبلاگم سر میزند، اما امیدوارم این همه اشتیاقم برای نوشتن و از آن مهمتر شوقام برای به اشتراک گذاشتن تجربههای فلسفهی کودکیام با دیگریها حمل بر بیکاری و علافی نشود.
1 comment:
وقتی نوشنه ات روخوندم کلی خندیدم.ماکلاسهای فلسفه رفنیم نانقدهاروبتونیم بشنویم .این فردروبایدهدایت کنی کلاسهای دکترقایدی روشرکت کنه
Post a Comment