ما اجازه نمی‌دهیم کیفیت فنا‌پذیری حیات بی‌معنا جلوه کند و روایت محصول این امتناع است. محصول پافشاری لجوجانه ما بر معنا بخشیدن به جهان و زندگی‌مان.
برگ

Tuesday, November 18, 2014


بابام قاطی کاغذهایش، یک نامه پیدا کرده است، که به نامه‌ی پسر‌عمه‌ام پاسخ داده است، اما هیچ وقت پست نکرده است. پسرعمه‌ام جبهه بوده است، نامه داده بوده و این پاسخ نامه‌اش بوده است. امیدوارم کسی شبیه ما، رزمندگان را دلداری نداده باشد. حدود بیست و پنج سال است جنگ تمام شده است. حمید، ازدواج کرده است و دو تا دختر دارد، پاسخ نامه‌اش را هم هیچ وقت ندیده است. اما نکته‌ی جالب توجه در این نامه، خط من است. حساب کردم، اول دبستان را تمام کرده بودم شاید هم دوم را ! یک جا در بین نامه، بابام نوشته ‌است بچه‌ها هم می‌خواهند برای شما بنویسند بعد خودش اسم من را نوشته است بعد من زیر اسمم نوشتم: حمید آقا دعا و سلام برای شما دارم. اما پایانِ نامه را هم من تمام کرده‌ام با این شعر که «نمک در نمکدان شوری ندارد دلم طاقت دوری ندارد» با اسمم و یک ستاره هم آخرش گذاشتم و دورش هم از این خط‌هایی کشیدم که در عکس می‌بینید. من که هیچی از این خاطره یادم نمی‌آید. فقط داشتم فکر می‌کردم از بچگی خوشبختانه یا متاسفانه گوله‌ی احساس بودم.

No comments: