۳
امروز با بچههای ۸ تا ۱۰ سال یک حلقهی کندوکاو فلسفی عالی داشتم ولی متاسفانه اجازه ندادند کار را تمام کنم. اما به جاهای خیلی خوبی رسید. داستانی خواندم با عنوان اسمها دربارهی گربهای بود که دلش میخواست کس دیگری باشد و فکر میکرد اگر اسمش را عوض کند میتواند کس دیگری باشد. همیشه با خودم فکر میکردم اگر داستانی را خواندی و بچهها پرسشی به ذهنشان نرسید چه؟ اما امروز بچهها شگفتزدهام کردند. هم داستان را خوب گوش داده بودند هم پرسشهای خوبی مطرح کردند.
امروز با بچههای ۸ تا ۱۰ سال یک حلقهی کندوکاو فلسفی عالی داشتم ولی متاسفانه اجازه ندادند کار را تمام کنم. اما به جاهای خیلی خوبی رسید. داستانی خواندم با عنوان اسمها دربارهی گربهای بود که دلش میخواست کس دیگری باشد و فکر میکرد اگر اسمش را عوض کند میتواند کس دیگری باشد. همیشه با خودم فکر میکردم اگر داستانی را خواندی و بچهها پرسشی به ذهنشان نرسید چه؟ اما امروز بچهها شگفتزدهام کردند. هم داستان را خوب گوش داده بودند هم پرسشهای خوبی مطرح کردند.
به ما زمان ندادند که دربارهی پرسشی که رای آورده بود بحث کنیم اما من تردید ندارم، حلقهی موفقی بود چون بچهها همه درگیر داستان شدند، همه پرسش داشتند و همه سرگرم پیدا کردن پاسخ مناسب شدند.
وقتی گفتم بچهها فرصتی برای بحث نداریم روژینا کارتی را که اسمش را رویش نوشته بودم از گردنش درآورد و داد به من و گفت خانم این پیش شما باشد اگر پیش من باشد تا دفعهی دیگر که بیایید میترسم خراب شود گفتم من دیگر نمیآیم همین یک جلسه بود. برای من ارزشمند بود که بچهها تا این حد ارتباط برقرار کرده بودند که منتظر دفعهی بعد بودند.
No comments:
Post a Comment