
روزی که سحر در برابر ما اجرا داشت. همهی ما تقریبا با هیجان بیش از اندازهی سحر مخالف بودیم(و این هیچ چیز از ارزشهای سحر بهعنوان یک مربی خوب کم نمیکند) اما در میان مخالفتها، آهو دلیلی آورد که من عملا تجربهاش کرده بودم. آهو گفت: ساختار ذهن یک جوری است که هر چیزی که درش تموج آنی ایجاد کند شبیه موسیقیهایی که ریتم تند دارند در ظاهر اول یک هیجانی ایجاد میکند که حامل انرژی است ولی در باطن چون توازن ذهن را به هم میزند باعث افت ذهن میشود. در واقع هرچیزی که با هیجان زیاد و سروصدای زیاد شروع شود، در ابتدا ممکن است محرک خوبی باشد اما ذهن را خسته میکند.
این تعابیری که آهو گفت را من در موسیقی که برای ورزش ایروبیک پخش میشود تجربه کردهام دقیقا درک میکنم خستگی ذهنی و البته جسمی بعد از این همه هیجان و سروصدا و بالا و پایین پریدن یعنی چه. این همه را گفتم که بگویم هر وقت بخواهم ایدهام را عملی کنم، این قصه را دنبال خواهم کرد و مرزهایی را که کار ما را از دست و جیغ و هورا سوا میکند واضح و متمایز و شفاف نشان خواهم داد.
پ.ن: امروز به خاطر دوستانی که از شهرهای دیگر میآیند و معلم هستند کارگاه نداشتیم بهجای امروز، جمعه داریم. یعنی فردا (پنج شنبه) و جمعه کارگاه داریم. اما من از بس عادت کرده بودم هر چهارشنبه شب دربارهی کارگاه بنویسم، این ساعت دلم میخواست چیزی بنویسم که یک جورهایی به کارگاه هم ربط داشته باشد.
No comments:
Post a Comment