ما اجازه نمی‌دهیم کیفیت فنا‌پذیری حیات بی‌معنا جلوه کند و روایت محصول این امتناع است. محصول پافشاری لجوجانه ما بر معنا بخشیدن به جهان و زندگی‌مان.
برگ

Saturday, September 27, 2014


شده هرگز دلت مال کسی باشد که دیگر نیست؟
نگاهت سخت دنبال کسی باشد که دیگر نیست؟
برایت اتفاق افتاده در یک کافه‌ی ابری
ته فنجانِ تو فالِ کسی باشد که دیگر نیست؟
خوش و بش کرده‌ای با سایه‌ی دیوار وقتی که
دلت جویایِ احوال کسی باشد که دیگر نیست؟
چه خواهی کرد اگر هر بار گوشی را که برداری
نصیبت بوقِ اشغال کسی باشد که دیگر نیست؟
حواسِ آسمانت پرتِ روی شیشه‌هایِ مه
سکوتت جارو جنجالِ کسی باشد که دیگر نیست؟
شبِ سردِ زمستانی تو هم لرزیده‌ای هرچند
به دور گردنت شالِ کسی باشد که دیگر نیست؟
تصور کن برای عیدهایِ رفته دلتنگی
به دستت کارت پستال کسی باشد که دیگر نیست
شبیه ماهیِ قرمز به روی آب می‌مانی
که سین‌ات هفتمین سال کسی باشد که دیگر نیست
شود هر خوشه‌ای روزی شرابی هفتصد ساله
اگر بغض‌ات لگدمال کسی باشد که دیگر نیست
چه مشکل می‌شود عشقی که حافظ در هوای آن
الا یا ایها الحال کسی باشد که دیگر نیست
رسیدن سهم سیب آرزوهایت نخواهد شد
اگر خوشبختی‌ات کال کسی باشد که دیگر نیست

شهراد میدری

پ.ن: امشب فال حافظم هم نمی‌آید...

۵ مهر ۹۳ اولین شنبه‌ای که حافظانه نیست...

No comments: