از کوتاه نوشتن میترسم
میگویند اگر بخواهی هفت، هشت دقیقه سخنرانی کنی باید دست کم هفت، هشت ساعت دربارهاش مطالعه کنی، اما اگر بخواهی هفت، هشت ساعت سخنرانی کنی به هفت دقیقه مطالعه هم نیاز نداری. این چند روز خیلی درباره تکلیفی فکر کردهام که استاد کارگاه بهمون داده است. داستان کوتاه!!! سخت است خیلی سخت است. داستان نوشتن سخت است به نظرم کوتاه نوشتن سختتر! هیچ ربطی به این ندارد که از نوشتن میترسی یا نه، هیچ ربطی به این ندارد که دست به قلم هستی یا نه! داستان نوشتن موهبت است، یک ودیعهای است که خدا از میان میلیاردها آدم فقط در وجود عدهی اندکی قرار داده است. این چند روز با همهی وجود هر چه در زوایای مختلف روح و روانم گشتم ودیعهای پیدا نکردم حتی در پستوی وجودم، اگر نیست چطور باید ادای بودنش را دربیاورم. استادمان میگوید مربی فبک باید بتواند داستان بنویسد، حرفش را درک میکنم اما برای تحققاش به این قلم و کاغذها، به این کیبورد و انگشتان آماده که ده تایی با هم با سرعتی تایپ کنند که از ذهنم جا نمانند نیاز ندارم به یک چیز بیش از همهی اینها نیاز دارم یک فوت کوزهگری که باید خداوند از ازل در روحت دمیده باشد و رهایت کرده باشد در عالم و گفته باشد برو بنویس...
No comments:
Post a Comment