ما اجازه نمی‌دهیم کیفیت فنا‌پذیری حیات بی‌معنا جلوه کند و روایت محصول این امتناع است. محصول پافشاری لجوجانه ما بر معنا بخشیدن به جهان و زندگی‌مان.
برگ

Sunday, April 19, 2015

۱۲
کلاس فلسفه برای کودکان 
جلسه‌ی ششم، دختران یازده ساله
۳۰ فروردین ۱۳۹۴ یک‌شنبه صبح

حاشیه‌های کلاسم را بیش از کلاسم دوست دارم، اگرچه خود کلاس هم غافلگیری کم ندارد. مثل همیشه چند دقیقه مانده بود به زنگ تفریح رسیدم، معمولا توی راهرو می‌نشینم که بچه‌ها را ببینم. یکی از بچه‌های کلاس سوم کنارم نشسته بود دو تا از بچه‌های کلاسم آمدند سلام کردند. همان کلاس سومی هم ازشان پرسید معلم چیه؟ آن دو تا هم با افتخار گفتند فلسفه. گفتند ما فلسفه داریم شما ندارید. آن دختر بچه کلاس سومی گفت چرا ما نداریم دخترهای من گفتند چون شما کوچک هستید و نمی‌فهمید. برایشان توضیح دادم که حتی برای کلاس اولی‌ها هم می‌توانیم کلاس داشته باشیم. دخترها که می‌رفتند حیاط به من گفتند خانم برای هیچ کلاسی فلسفه نگذارید که فقط ما داشته باشیم. دختر سوم دبستانی از من پرسید کلاس فلسفه چیه؟ برایش همه چیز را توضیح دادم. گفت خانم نمی‌شه بیایید خونمون خصوصی درس بدین. خندیدم و برایش توضیح دادم که همه چیز این کلاس باید در جمع و با جمع اجرا شود. 

یکی دیگر از دخترها چهار صفحه از مجله‌ی مامانش را کنده و آورده بود. چهار صفحه، درباره‌ی شگفتی‌هایی در عالم بود. یکی یکی عکس‌هایش را نشانم داد و برایم توضیح داد که هر کدام اینها چرا شگفت‌انگیزاند. بعد گفت خانم به نظر شما اینها واقعیه؟ گفتم نمی‌دانم خودت چی‌ فکر می‌کنی؟ کمی فکر کرد گفت به نظرم بعضی‌هاش واقعی نیست. گفتم یادته هفته‌ی پیش درباره‌ی واقعی و غیر واقعی بحث کردیم. خودت برای خودت تعریف کن واقعی چیه؟ غیر واقعی چیه؟ بعد ببین کدام اینها واقعیه کدام واقعی نیست. دوباره به عکس‌ها نگاه کرد و فکر کرد. بعد به جز یکی بقیه را گفت غیرواقعی‌اند و برای هر کدام هم دلیل آورد. البته این دخترم به دلیل اینکه زنگ تفریح حیاط نرفته بود  و سر صف نبود و با من بود مواخذه شد. 

کلاسم که تمام شد همان دختر سوم دبستانی با دو تا دیگر از دوستانش آمدند پیشم گفت خانم اسم من آناهیتا است. من دارم یکسری داستان کوتاه می‌نویسم که بیشتر فکر کنم شعر است. می‌شود بیاورم شما هم بخوانید. گفتم حتما بیار بخوانم. بعد بهت می‌گویم شعر است یا داستان. 

یکی دیگر از بچه‌ها گفت خانم ما هفته‌ی پیش که رفتیم خانه، داستان شازده کوچولو را تا آخر خواندیم. 

خب این از حاشیه‌‌های کلاسم و اما کلاس

امروز داستان نبردم با سه پرسش رفتم سر کلاس و پرسش ها را به رای گذاشتم، گفتم به هر پرسشی که دوست دارید درباره‌اش بحث کنیم رای بدهید. 

خوشبختی چیه؟
خشم چیه؟ 
ترس چیه؟ 

و به طرز شگفت انگیزی ترس رای آورد. چرا می‌گویم شگفت انگیز چون دو بار هم در دو جای متفاوت با آدم‌های متفاوت با آقای قائدی کلاس داشتیم ترس رای آورد که بار دوم‌اش داشتم فکر می‌کردم شاید یک جامعه‌شناس، روان‌شناس یا مردم‌‌شناس باید بیاید بگوید چرا؟ امروز که بچه‌ها هم به ترس رای دادند، داشتم فکر می‌کردم توگویی ترس دغدغه‌‌ای است که سن و سال هم ندارد. 

بعد از بچه‌ها خواستم دو دقیقه فکر کنند و در یک جمله بنویسند که ترس چیه؟ و جمله‌ها را پای تخته نوشتم. 

ثنا: وقتی احساستمان دچار مشکل می‌شود یا تحریک می‌شود یعنی ترسیده‌ایم.
پریسا: ترس انگیزه غلط است که باعث ناراحتی ما می‌شود.
سروا: ترس یک واکنش عادی است که بعضی وقت‌ها خوب و بعضی وقت‌ها بد است.
رژینا: ترس چیزی است که ازش پرهیز کنیم.
نیکو: ترس یک مشکلی در ذهن ماست که گاهی نمی‌توانیم با آن مقابله کنیم.
بهار: ترس‌هامون با هم متفاوته و از چیزی ترسیدن خوب است.
سوگند: ترس گاهی وقت‌ها بد و گاهی وقت‌ها خوب و پسندیده است.
کیمیا ۱: ترس یعنی لرزش قلب و بعضی مواقع خوب است مثل ترس از  خدا.
نیکی: ترس‌ها کوچک و بزرگ‌ هستند، کودکان مانند کودکی من از لولوخور خوره و گودزیلا می‌ترسند ولی بزرگ‌ها از ترس‌هایی مانند عقب افتادن قول می‌ترسند.
عطیه: ترس یک چیزی است که از آن یک مدل خجالت می‌کشیم یا از آن کنجکاو می‌شویم. نمی‌توانیم از آن دست بکشیم.
پارمیدا: ترس یعنی شجاع نبودن و خیال‌پردازی درباره‌ی چیزهایی که در مغز مشغول است.
کیمیا ۲: ترس یک احساس طبیعی است که هر انسانی ممکنه داشته باشد. 

بعد به بچه‌ها گفتم به جمله‌ای رای بدهند که فکر می‌کنند قابل بحث است. بچه‌ها، به جمله‌ی کیمیا ۲ رای دادند اما  چون می‌دانستم دچار همان مشکلی شده‌اند که ما هم یک بار در کارگاه‌های آقای قائدی دچارش شده بودیم. برای احتیاط غیر از جمله‌ی کیمیا ۲ دو جمله‌ی دیگر را هم که رای بالا داشتند روی تخته نگه داشتم. مشکل این است که وقتی می‌گوییم به جمله‌ای رای بدهید که می‌شود درباره‌اش بحث کرد، بچه‌ها به جمله‌ای رای می‌دهند که با آن موافق‌اند بعد وقتی نوبت به بحث می‌رسد، بحث در نطفه خفه می‌شود چون هیچ مخالفی ندارد. اینجا هم پیش بینی من درست از آب درآمد و برای‌شان توضیح دادم که چه باید بکنند و با چه دقتی باید رای بدهند. همان دو جمله‌ای که نگه داشته بودم به دادمان رسید که بحث را ادامه دهیم. در پایان هم از بچه‌ها خواستم با توجه به بحث‌ها نظر خودشان را درباره‌ی ترس بنویسند که بعضی‌ها همچنان بر نظر نخست خودشان بودند. 

ثنا: وقتی احساساتمان دچار مشکل یا تحریک می‌شود، ترسیده‌ایم. ترس هیچ وقت بد نیست و همیشه نیز خوب نیست. 
نیکو: ترس یک احساس است که ذهن ما را درگیر می‌کند.
عطیه: ترس یک چیزیه که از آن نمی‌توانیم دست بکشیم.
آیلار: ترس احساس خیلی بدی است امیدوارم هیچ کس این احساس را حس نکند.
ملیکا: ترس‌هایی هست که تمام وجود ما را از درون به لرزش درمی‌آورد.
محدثه: خنده بر ترس‌های دروغین گام اول به سوی شجاعت است.
سوگند: ترس گاهی بد و گاهی خوب است.
کوثر: ترس یعنی کسی از چیزی متنفر است بترسد.
کیمیا ۱: ترس لرزش قلب است که بعضی وقت‌ها ممکن است خوب باشد و بعضی وقت‌ها بد باشد.
پارمیدا: به نظر من ترس یعنی شجاع نبودن و مشغولیت مغز خود و این ترس طبیعی است.
عسل: ترس یعنی تاریکی.
بهار: ترس خوبه گاهی بده
نیکی: یک احساس خوب یا بد
کیمیا ۲: هر آدمی حتی شجاع‌ترین‌ آدم‌ها هم می‌ترسند. ترس یعنی وحشت
رژینا: ترس چیزی که در هر انسانی هست.
پریسا: ترس انگیزه‌ای غلط است که باعث ناراحتی انسان می‌شود.
نگار: ترس خیلی بد است آدم نباید ترسو باشد.
سروا: ترس یک واکنش عادی است که بعضی وقت‌ها خوب است و بعضی وقت‌‌ها بد است.

و در پایان هم ارزیابی و حس‌شان به کلاس امروز

نگار: خیلی خوب بود باید وقت بیشتری باشد.
پریسا: عالی بود چیز خوبی یاد گرفتیم. انشالله ادامه داشته باشد.
رژینا: این جلسه خیلی خوب بود اگر پیکسی بود خیلی عالی می‌شد.
کیمیا ۲: من خیلی کلاسم را دوست دارم به من آرامش می‌دهد.
نیکی: من کلاس را دوست دارم.
بهار: خوب بود.
عسل: خوب بود.
پارمیدا: امروز خیلی جلسه‌ی خوبی بود چون دیگر داستان نداشتیم و این که توانستیم بفهمیم حالت‌ها چگونه است.
کیمیا ۱: کلاس امروز بهتر از همه‌ی روزها بود کاشکی همیشه کلاس به این صورت باشد. 
کوثر: خیلی جمله‌های خوبی بود برای بحث.
سوگند: امیدوارم که بهتر شود و نظم را رعایت کنیم.
محدثه: عالی بود و من خیلی راضی هستم.
ملیکا: کلاس خیلی خوبی بود مخصوصا مورد امروز.
آیلار: کلاس واقعا خوبی است.
عطیه: این جلسه خیلی خیلی خوب‌تر از آن جلسه‌ی پیش بود.
نیکو: امروز جالب‌تر بود من دوست دارم به این‌ها ادامه بدهیم.
ثنا: احساس می‌کنم که این گونه بحث‌ها و رای‌ها بسیار مفید بوده و باعث افزایش اعتماد به نفس می‌شود امیدوارم که ادامه داشته باشد و هم زمانش (زمان کلاس) افزایش یابد و در آخر در سال بعد نیز ادامه یابد.
سروا: خوب بود فقط مثل همیشه سرعت کار کم بود.

ارزیابی خودم:  علاقه و پی‌گیری بچه‌ها به وجدم می‌آورد.

پ.ن: با این چند مورد دانش‌آموزی که برای داستان نوشتن سراغ‌‌ام آمده‌اند. تمام امروز به این فکر می‌کردم که به مدارس بگویم به‌عنوان معلم انشا و نویسندگی هم می‌توانم بیایم. 

جلسه‌ی نخست: اینجا
جلسه‌ی دوم: اینجا
جلسه‌ی سوم: اینجا
جلسه‌ی چهارم: اینجا
جلسه‌ی پنجم: اینجا




No comments: