ما اجازه نمی‌دهیم کیفیت فنا‌پذیری حیات بی‌معنا جلوه کند و روایت محصول این امتناع است. محصول پافشاری لجوجانه ما بر معنا بخشیدن به جهان و زندگی‌مان.
برگ

Saturday, April 11, 2015

دوره‌ی اول کارگاه‌داستان‌نویسی، جلسه‌ی نخست 
درس‌گفتارهای محمد جواد جزینی
۲۰ فروردین ۱۳۹۴
شروع کردم در انتهای کتابی که داشتم به نوشتن، چون 
دفتر و کاغذ همراهم نبود، یک برگه هم از عترت گرفتم.
۲۰ فروردین ۱۳۹۴، پنج‌شنبه

پیش از عید که رفته بودم دیدنِ عترت، گفته بود این کلاس داستان‌نویسی را بیا، پشیمان نمی‌شوی، خیلی به دردت می‌خورد. تمام چهارشنبه‌ام را راه رفته بودم و یک‌ جورهایی دلم می‌خواست شب که می‌خوابم برای صبح  ساعت نگذارم. پنج‌شنبه صبح ساعت ۱۱ با عترت قرار داشتم ولی کاری برایم پیش آمد به عترت پیامک زدم، گفتم احتمالا نمی‌رسم بیام. گفت تا هر وقت رسیدی بیا. با کلی بدو بدو دوازده و سی دقیقه رسیدم فرهنگسرا. رفتم سر کلاسِ دوره‌ی دوم، کنار عترت نشستم. در همان نیم‌ ساعت متوجه شدم این کارگاه داستان‌نویسی با چند موردی که تجربه داشتم متفاوت است. ساعت بعد از آن، جلسه‌ی نخستِ دوره‌ی اول بود، نشستم که ببینم چگونه است. استاد که شروع کرد به گفتن من هم شروع کردم در انتهای کتابی که داشتم به نوشتن، چون دفتر و کاغذ همراهم نبود، یک برگه هم از عترت گرفتم و اینگونه شد که ماندم و خواهم ماند.

و اما بعد
در فلسفه‌ی نگارش و ادبیات کسی  مکانیزم نوشتن  را کار نکرده است، نظام آموزشی تلاش کرده است که چیزهایی را برای  نیاز به نوشتن  تعبیه کند برای همین درس انشا و ادبیات و دستور زبان قرار بوده است فرایند نوشتن را یاد بدهد  اما کسی نتوانسته است نویسنده شود. آیا معلم، قبل از نوشتن، چگونه نوشتن را به شما یاد می‌داد؟ نظام آموزشی فرایندی برای نوشتن نداشت. نفهمیدیم چه طوری باید بنویسیم. حالا می‌فهمیم اما چرا نمی‌توانیم بنویسیم؟ قاعده‌ی زبان این است که کسی که الفبای زبان را بلد است باید بتواند بنویسد. اگر به کسی بگوییم فیلمی را که دیدی بنویس نمی‌تواند. استفاده از مهارت زبان برای ما عادی است. دستور زبان نتوانسته است برای ما کاری کند. به ما دستور زبان یاد داده‌اند اما فایده نداشته است. اطلاعاتم را در ادبیات بالا برده‌اند بدون سود. در جهان هم نویسندگی گمنام بود. در یونان نوشتن امری آسمانی بوده است خدا باید کمک کنه که بنویسی، این تفکر سایه‌اش سالیان سال بر ما سایه افکنده بود، اینکه زور آموزشی نزن و آسمان باید بدهد.
در ۱۹۸۰ اتفاقی در جهان افتاد و معتقد شدند همه‌ی مهارت‌ها قابل آموزش است از رقص و موسیقی و نوشتن و هیچ مهارتی نیست که نشود آموزش داد. اگر می‌توانی میز بسازی و نتوانی فرایندش را به من نشان دهی اشکال از توست. فرایند را باید ساده کنیم یک قلق و جزئیاتی هم هست که در تجربه به دست می‌آید. داستان نویسی فرایند غریبی نیست اگر نمی‌توانی آموزش دهی اشکال از شماست.

اولین چیز مساله خود زبان است. اول باید زبان را بشناسیم. مجموعه نشانه‌هایی که باعث ارتباط من و شما می‌شود. سوسور کشفی کرد گفت زبان به دو شاخه تقسیم می‌شود زبان نوشتار و زبان گفتار. بین این دو فرق گذاشت. ویژگی‌های زبان گفتاری این است که ۱-ما از واژ‌ه‌های خیلی خیلی خیلی ساده استفاده می‌کنیم. اگر اینگونه نباشد ناخودآگاه به کسی که این جوری نیست می‌گوییم یک جوری هستی. در زبان گفتار ما موظفیم از واژه‌های بسیار بسیار بسیار ساده استفاده کنیم. ۲- در هنگام حرف زدن از جمله‌های کوتاه استفاده می‌کنیم. ۳- در زبان گفتار ما پدر واژه‌ها را در می‌آوریم یعنی می‌شکنیم. این شکستن‌ها منطق دارد، اصلا متوجه نمی‌شویم ذات زبان گفتاری این شکستن‌ها را در خودش دارد. ۴-ما در حرف زدن ارکان زبان را به هم می‌ریزیم و متوجه داغون شدن جمله‌ها نمی‌شویم۵- هنگام حرف زدن چیزهایی را به زبان اضافه می‌کنیم که ضرورت ندارد و بهش می‌گوییم حشو. ویژگی‌های زبان مکتوب: ۱-از کلمه‌های پیچیده‌تر استفاده می‌کنیم. ۲-جمله‌های بلندتر استفاده می‌کنیم. ۳- حق نداری شکسته بنویسی ازت غلط می‌گیرند. ۴-ارکان زبان سرجایش است. ۵-حشو نداریم. با کدام‌یک‌از این زبان‌ها باید آموزش نویسندگی داد؟ نظام آموزشی متولی نوشتار ما بود، مادرمان متولی گفتارمان. تمام مراکز نویسندگی، با زبان نوشتار به ما یاد می‌دهند. سوسور گفت برای آموزش  نویسندگی هیچ کدام از این دو به درد نمی‌خورد و از زبانی صحبت کرد که نبود، از زبان معیار و رسمی استفاده کنیم. زبان معیار حد وسط نوشتن و گفتن است به این معنا که جمله‌ها کوتاه است، شکسته نمی‌شود، حشو نداریم، ارکان جمله را رعایت نمی‌کنیم. تلاش می‌کنیم همان چیزی را که به زبان می‌آوریم، بنویسیم.

به اینجا که رسیدیم، آقای جزینی یک تمرین به ما دادند که در عرض ۳۰ ثانیه باید می‌نوشتیم. هر کدام نوشته‌هایمان را خواندیم. درباره‌ی نوشته‌ی من تعریف جالبی می‌کردند، می‌گفتند: این دروغ می‌گه نوشته، داره می‌گه، این ننوشته (منظورشان کم بودن فاصله‌ی گفتار و نوشتار بود و یک جورهایی ترکیب این دو با هم و عمل کردن به فرمولی که گفته بودند.) وقتی می‌گفتند این دروغ می‌گه ننوشته... ما که تو کلاس بودیم می‌فهمیدیم اوج تعریف کردن است، اما داشتم فکر می‌کردم اگر کسی الان در کلاس را باز کنه بیاد داخل و از همه جا بی‌خبر باشه، همان لحظه‌های اول چی پیش خودش فکر می‌کنه؟ اما از تعریف‌ها انرژی می‌گرفتم و هر بار تلاش می‌کردم، تمرینی که انجام می‌دهم به فرمول و قواعد نزدیک‌تر باشد.

بعد از انجام تمرین این بخش، بحث درباره‌ی گونه بود. گونه شکلی از حرف زدن است که مناسبات آدم‌ها را نشان می‌دهد. نباید گونه‌ی خودتان را وارد نوشته کنید. گونه‌ی جنسی داریم، گونه‌ی طبقه‌ی اجتماعی و ... درباره‌ی گونه‌ها هم چند تمرین ساده انجام دادیم.

زبان معیار به دو دسته تقسیم می‌شود ادبی و علمی. زبان علمی به زبانی می‌گویند که تطابق یک به یک در آن باشد. زبان ادبی ایهام دارد، جناس دارد، تشبیه دارد و... ما از این جا به بعد به لحاظ آموزشی حق نداریم وارد زبان ادبی شویم. کار ما زبان علمی است به اضافه‌ی زبان معیار. اینجا هم یک تمرین انجام دادیم.

زبان به معنای اعم دارای دو نمود است نمود حرکتی و نمود آوایی. هر دو اینها در ارزش هنری کار اثر دارند. اینجا هم تمرین پایانی را نوشتیم باز هم در سی ثانیه و کلاس پس از ۲ ساعتِ لذت‌بخش به پایان رسید.

این کلاس، شبیه کلاس‌های فبک ارزیابی نداشت من اما می‌خواهم ارزیابی‌ام را از کلاس اینجا بنویسم
: اگر مثل بچه‌ی آدم این دوره‌ها را شرکت کنم، فکر می‌کنم بی‌اندازه به هدفی که برای خودم تعریف کرده‌ام، نزدیک خواهم شد. هر چند که ادعای  آقای جزینی در  این کارگاه این است که آموزش ما با گام‌های کوتاه است، نتیجه‌ی این کارگاه برای من برداشتنِ گام‌های بلند خواهد بود. 

No comments: