کارگاه تربیت مربیِ فلسفه برای کودکان، سطح ۲
جلسهی دوم، ۲۸ فروردین ۱۳۹۴، صبح تا ظهر
موضوع این جلسه: پیکسی و راهنمای پیکسی
امروز دیر رسیدم، سی دقیقه. کارگاه سطح یک تابستان برقرار میشد و این همه خستهام نمیکرد، چون در طی هفته هم کلی برو و بیا و رفت و آمد دارم، صبح جمعه بهسختی بیدار میشوم. وقتی رسیدم بحث دربارهی تفکر نقاد و و ارتباطاش با هوشمند سازی بود. بحث به اینجا رسیده بود که تفکر نقاد مربوط یه ابزارها نیست. ابزارها چه بسا ممکن است به ضد خودشان تبدیل شوند. ممکن است سرعت کار را بالا ببرند اما مهم است که اول تفکر نقاد را یاد بگیرید. ابزارها ممکن است گاهی اوقات ما را گم کنند. اگر کسی مجهز شد به تفکر نقاد میفهمه کی چی را استفاده کند. خانوادهای که نمیتواند دست از سر فارسی وان بردارد، مجهز به تفکر نقاد نیست، دوسال پای یک سریال مینشیند یک بار نمیپرسد. مجهز به تفکر نقاد نیست. اگر از پیش مجهز به تفکر نقادانه باشی آلودهی تجهیزات نمیشوی. چه کسانی گرفتار این میشوند که تشخیص نمیدهند کی و کجا؟ کتابی هست با عنوان درسهای فنلاندی. در مدرسههای فنلاند کلا ۴ ساعت آموزش است یک ساعت تفریح. بچهها کمتر در مدرسه هستند تا دیپلم امتحان نیست. ولی در همهی آزمونهای بینالمللی هم موفق هستند. به معلم اعتماد میشود. معلم هفت سال آموزش دیده است، کنکور سختی را در یک رقابت فشرده، پشت سر گذاشته است، برای همین آدمهای باهوش و با استعداد معلم میشوند. اول باید معلم خوب گرفت بعد بهش اعتماد کرد. این قدر که ما فکر میکنیم تکنولوژی مهم است، نیست. هنوز هم آدم یک لا قبای بدون ابزار مهم است.
بعد از این مقدمه، بدون مقدمه رفتیم سر انجام یک تمرین. آقای فائدی از ما خواست اسم حداکثر سه تا از بچههای کلاس را که فکر میکنیم دوستمان است بنویسیم. من نوشتم: نغمه، غزال، سعیده. بعد گفتند با توجه به انتخاب یا عدم انتخابتان بنویسید دوستی چیست؟
فائزه: رابطهای پر از محبت بدون توقع
اکرم: داشتن احساس همدلی و شباهتها و اشترکها
مانیا: معاملهای که بر اساس عقلانیت و تعامل است.
راضیه: رابطهای که در آن احساسات افکار و همدلی جریان دارد.
سعیده: تا حدی آشنا بودن و همراه بودن از نظر افکار و اهداف
نغمه: یک رابطهی با سابقه با حس محبت و مسولیت به فرد دیگری که فاصله و دوری و شرایط کمترین تاثیر را در آن دارد
مهداد: ارتباط متقابل نزدیک و صمیمی مبتنی بر شباهت فکری بین یک فرد با دیگران
شیدا: توانایی ارتباط سالم برخاسته از محبت درونی
مریم: ارتباطی دو طرفه با فردی امین که امکان رشد عقلانی و عاطفی فراهم باشد.
غزال: احساس راحت بودن
سمیه: ۱- حس یهویی ۲-سنخیت داشتن در یک درد مشترک، راه مشترک، حرف مشترک۳- دوستی درجه دارد
مونا: ارتباط داشتن با فردی که نسبت به او علاقه داری و نقاط مشترک زیادی که دربارهی اصول و پایههای فکری و چیزهایی که دربیان نمیآید داشته باشی.
شیرین: داشتن یک احساس خوب طولانی در نتیجهی اشتراکات و تفاوتها
مانا: افرادی که ازدرون با آنها آشنایی
پرنیان: رابطهای که منجر به انتقال بخشی ازاحساسات مثبت انسان به دیگری شود و تدوام دارد.
رضا: همدلی و همفکری
در گام دوم باید تعریفهای دوستان را میخواندیم و میدیدیم با توجه به تعریفها حالا با کی دوست هستیم با چه کسی دوست نیستیم توی این مرحله ممکن بود اسم کسانی را که نوشته بودیم خط بخورد و اسمهای تازه جایش را بگیرد. من اسم نغمه را با توجه به تعریفاش از دوستی خط زدم. بعد باید میگفتیم که با چند نفر از دوستانی که اول نوشتیم هنوز دوست هستیم و با چند نفر نیستیم. بعد برای مثال از راضیه پرسیده شد چرا مانیا را خط زدی و راضیه گفت چون دوستی معامله نیست. و از همین جا بحث ادامه پیدا کرد. از نظر مونا معامله یک جور رابطه است. سعیده مخالف بود و گفت اینها با هم فرق دارند. یکی از مخالفان سعیده گفت احساس هم یک نوع داد و ستد است پس احساس هم یک نوع معامله است. راضیه گفت داد و ستد پیشفرض مالی دارد. مونا توضیح داد که تا اینجا چه اتفاقی افتاده است و پرسیده شد پیشفرض کسانی که با مانیا مخالفاند چی بوده؟ سمیه گفت پیشفرض این بوده است که معامله یک کار مالی است. رای گرفته شد که چند نفر معتقدند چیزی که سمیه میگوید پیش فرض مانیا بوده است.
در این بین شیدا برای دقایقی از باغ رفت بیرون و پرسیده شد که چه کسی میتواند شیدا را بیاورد تو باغ؟ نغمه آوردش تو باغ و بحث ادامه پیدا کرد. سعیده گفت با توجه به تعریف مانیا اگر من یک حسی به فائزه دارم آن هم باید یک چیزی به من بده یک نوع دادن و گرفتن است.
به اینجا رسیدیم که پیش فرض این است که معاملهگری بد است اگر معامله خوب بود شماها با مانیا مخالفت نمیکردید.
آقای قائدی گفت ما از دوستی به عنوان امر والا مراد میکنیم و معامله یعنی سودجویی بس نمیخواهیم دوستی سودجویی باشد. حتی به لحاظ اجتماعی هم واژهها سر جای خودشان نیستند. شما دوستی را به انحنا مختلف بهکار میبرید. آیا در سطح اجتماعی، سیاسی یا اقتصادی واژهها روشن هستند. اگر واقعا واژهای پیدا کردید که بر سرش روشنی و توافق بود بعد بهش آویزان شوید.دربارهی واژهها فکرت باز شود و احتمالا در آینده دقت خواهی کرد که واژه را کجا به کار ببری. کتاب پیکسی به این منظور نوشته شده است که با واژهها کلنجار بروند. اینکه میگویید در معامله هم یک نوع ارتباط است آیا از سر احساس است یا از سر چیز دیگر. حالا تعریف مانیا را با واژهی مناسبتری در دفترتان بنویسید.
مانیا خودش همانچنان با واژهی معامله موافق بود. بعد باید توضیح میدادیم که با چه کسانی و چرا دیگر دوست نیستیم.
بعد بحث روی تعریف دیگری ادامه پیدا کرد سمیه با سعیده مخالف بود و سر واژهی مسولیتپذیری مشکل داشت و معتقد بود مسولیتپذیری در خود واژهی دوستی وجود دارد. دربارهی مسولیت پذیری چند جمله گفته شد. بعد آقای قائدی پرسید اگر من به تو زنگ بزنم و تو گوشی را برداشتی مسولیتپذیری اگر تلفن را برنداشتی یعنی دوست نیستی. میشود رابطهی دوستی داشته باشیم ولی مسولیت نداشته باشیم.
مهداد اینجا مسولیت را به صورت دیگری تعریف کرد. کلی بحث درگرفت و باز به اینجا رسیدیم که ما تعریف واژه را نمیدانیم. مسولیت یعنی چه؟
یک عالمه آدم وجود دارند که مسئولاند اما نمیدانند مسئولیت یعنی چه؟ فائزه میگوید من میفهمم ولی نمیتوانم بگویم. احساس گنگ دربارهی چیزها. تو وقتی میفهمی میتونی هم بگی هم براش مثال بزنی. این یعنی اینکه ما با تعداد زیادی احساسهای گنگ و مبهم زندگی میکنیم.گام اول این است که معلوماتی دربارهی مسولیت داری گام دوم میفهمی و میتوانی توضیح بدهی و مثال بزنی. گام سوم میتوانی به زبان خودت بگویی. ما باید عبور کنیم از یک عالمه احساس گنگ و مبهم و به مرحلهی بالاتر برویم. خردترین در این چرخه دوبارهگویی است. معلوماتی را میدانی، میگویی. اگر فکر کردی نغمه تعریفاش از تو ضعیفتر است تو باید تعریفی داشته باشی که مو لا درزش نره.
اینجا یک بار دیگر تعریفها خود را مسئولیت گفتیم و این بار در ادامهی مخالفت و موافقتها بحث رفت دربارهی تعریف تعلق. اینجا هم بحث کردیم. رسید به چای و کیک. بعد از صرف چای و کیک اینبار از ما خواسته شد مجددا بگوییم تعریفمان از دوستی چیست؟ من دوباره همان تعریف را نوشتم: رابطهای پر از محبت بدون توقع. بعد هم خواسته شد چند واژهی مرتبط یا مترادف با دوستی بنویسیم و چند واژهی متضاد با دوستی. بعد گفته شد کسانی که تعریفشان را تغییر نداده بودند با توجه به این واژهها یک تعریف دوباره بنویسند. من نوشتم: دوستی رابطهای پر از محبت صادقانه.
بعد هم قرار شد حس و ارزیابیمان را تا اینجا بنویسیم
من: این اتفاق جالب را دوست داشتم که نغمه در عمل دوستم بود ولی در نظر نبود.
پ.ن: نغمه سر کلاس برای تعریف اولیهی من از دوستی از من خواست خودم را به روانپزشک نشان دهم.
ادامه دارد...
No comments:
Post a Comment