کارگاه تربیت مربیِ فلسفه برای کوکان، سطح ۲
جلسهی نخست، ۲۱ فروردین ۹۴، ظهر تا عصر
موضوع این جلسه: پیکسی و راهنمای معلم پیکسی
بعد از نهار، راهنمای پیکسی را ادامه دادیم. پیکسی تمرکزش بر روی الفاظ و واژههاست. خیلی وقتها لازم است که ما تکلیف واژهها را مشخص کنیم. گاهی وقتها هم مجبوریم بر سر معنای یک واژه توافق کنیم چون احتمال دارد از طریق بحث به جایی نرسیم. چون افراد تصور میکنند که تعریف روشنی از واژهها دارند ممکن است به اشتباه بیفتند باید اطمینان پیدا کنیم از مفهوم یک واژه با طرف مقابل یک معنا را داریم. سر واژههای آشکار نمیشود به جایی رسید، بیشتر منظور، واژههای چند لایه است. حساسیت روی واژهها ما را دقیقتر و عمیقتر میکند.
دربارهی واژههای چند لایه و چند معنی یا مبهم، یک بازی طراحی شده بود که انجام دادیم واقعا بازی جالبی بود که میتوانیم این بازی را سر کلاس با بچهها انجام دهیم. بازی به این شکل بود آقای قائدی گفتند یک نفر از کلاس برود بیرون، بعد گفتند واژهی شیر را در یک جمله به کار ببریم اما وقتی خواستیم جمله را به او بگوییم بهجای شیر واژهی قوری چای را به بگذاریم، این شخص باید تشخیص بدهد که کلمهی مورد نظر چه بوده است. سر جملهی هر کس که متوجه شد، همان نفر باید برود بیرون و دوباره واژهای دیگر و ادامهی ماجرا.
یک نفر رفت بیرون وقتی برگشت جملهها این بودند:
من در بچگی قوری چای دوست نداشتم.
یک مرد قوری چای خانهاش است.
قوریهای چای ما همگی زرد است.
و جملههای دیگری که اینقدر بامزه بودند و خندیدم، حواسم پرت شد و ننوشتم. نفر دوم که رفت بیرون واژهی انتخابی وزن بود.
فائزه: هر کار میکنم قوریهای چایم کم نمیشود.
نغمه: قوری چای سنگین باعث بیماری میشود.
اکرم: فکر کردن به قوری چای دغدغهی همیشگی من است.
مریم: شوخی با قوری چای، شوخی خوبی نیست.
انیسا: کتاب حافظ قوری چای سنگینی دارد.
عزال: خانمها به قوری چای بیشتر اهمیت میدهند.
مونا: قوری چای من از تو بیشتر است.
مهداد: قوری چای یک فیل بیشتر از قوری چای یک پشه است.
واژهی بعدی خانه بود
فائزه: گاهی قوری چای حوصلهام را سر میبرد.
سمیه: دلم برای قوری چای کوچکیام تنگ شده است.
راضیه: امروز زنان قوری چایدار کم شدهاند.
شیدا: من صاجب قوری چایام را هیچ وقت ندیدهام.
غزال: قوری چای ایرانیها به روی همه باز است.
واژهی بعدی پروانه بود
فائزه: اثر قوری چای بر زندگی ما ثابت شده است.
نغمه: قوری چایم از کار افتاده است.
رضا: بعضی دکترها قوری چایشان را از فیلیپین گرفتهاند.
اسم خواهر من قوری چای است.
تابلو قوریهای چای دل آدم را به درد میآورد.
قوری چای تهویهی خونمون خراب شده است.
باغچهی ما اغلب پر از قوری چای است.
بعضی وقتها قوری چایها را خشک میکنند.
عکس روی کیک من قوری چای بود.
شمع، گل، قوری چای.
واژهی بعدی آدم بود
فائزه: از قوری چای بودنم شرمندهام.
قوریهای چای خوبی دور بر من است.
پدر من قوری چای است.
و همین طور ادامه دادیم با واژههای گنجایش و کشیدن.
درواقع، به کار بردنِ قوری چای بهجایِ واژهای چند پهلو و چند معنا در جمله حدس زدن دربارهشان را سختتر میکرد.
این تمرین خیلی خوبی است برای کتاب پیکسی که تمرکزش روی واژهاست و بچهها هم دلشان بازی میخواهد نه بحث کردن.
در پایان باید حس و ارزیابیمان را میگفتیم.
حس من: من عاشق قوری چای شدم.
قسمت نخست امروز: اینجا
No comments:
Post a Comment