ما اجازه نمی‌دهیم کیفیت فنا‌پذیری حیات بی‌معنا جلوه کند و روایت محصول این امتناع است. محصول پافشاری لجوجانه ما بر معنا بخشیدن به جهان و زندگی‌مان.
برگ

Friday, December 26, 2014

سرما خورده ام. به نظرم مریضی رابطه‌ی تنگاتنگی با کم آوردن دارد. سه‌شنبه‌ای که با حال تب بیدار شدم یک جور کم آورده بودم امروز صبح که از خواب بیدار شدم جور دیگری، آن شب اگر بگویم موسیقی حالم را جا آورد کسی باور نمی‌کند. نه من که هیچ کس مریضی را دوست ندارد. به ندرت مریض می‌شوم به ویژه پاییز و زمستان‌ها، چون به طرز مادربزرگانه‌ای به شربت عسل و آبلیمو اعتقاد دارم و هر روز یک لیوان می‌خورم. کلا به پیشگیری و درمان‌های خانگی ایمان دارم، امسال اما فکر کنم از جای دیگری آب می‌خورد که تند و تند کمر خم می‌کنم. چون تمام چیزهایی را که باید برای مریض نشدن رعایت کرد رعایت کرده‌ام، امروز از پا درآمدم و تسلیم شدم. از صبح  کلی خود درمانی کردم  تاثیر نداشت بالاخره مجبور شدم همین الان یک قرص سرماخوردگی بخورم، فکر کنم  اما به یک ابن سینا نیاز دارم که بیاید و نبضم را بگیرد... 

5 comments:

ندای غرب (میثم منیعی) said...

سلام خانم دکتر رودی

فقط خواستم حالتون رو بپرسم ببخشید می دونم نباید اینجا می نوشتم ولی متأسفانه فیس بوک اصلا به سختی باز میشه و به سختی میشه مطلبی رو پست کرد، به هرحال امیدوارم هرچه سریعتر حال شما بهتر بشه.

Faezeh Roodi said...

سلام
ممنون از احوالپرسی تان
فقط امیدوارم به امتحان هایم وصل نشود

ندای غرب (میثم منیعی) said...

سلام خانم دکتر رودی
خواهش می کنم وظیفه ام بود امیدوارم هرچه زودتر خوب بشید و در امتحان ها موفق باشید.

Faezeh Roodi said...

ممنون
در ضمن خیلی راه طولانی مانده است تا دکتر شوم من هنوز دانشجوی فلسفه ام
موفق باشید

ندای غرب (میثم منیعی) said...

خواهش می کنم خیلی ممنونم از محبت و توجه شما به هر حال دوره دکترا رو می گذرونید.