من و رنگها
قرمز و نارنجی و زرد، هر سه رنگهای دوست داشتنی زندگیم بودند و هستند و این اواخر یک جور بنفش خیلی تیره که نمیدانم اسمش چیست. ارغوانی نیست، بنفش هم نیست خلاصه یک جوری است که فقط وقتی میبینمش میگویم این! صورتی و آجری را هم میتوانم در کنار سه رنگ دوست داشتنیام دوست داشته باشم. اما یک روزی یک جایی یک دوستی من را از خواب جزمی بیدار کرد. من سبز دوست نداشتم و ندارم اما دوستم برایم گفت که مهم نیست که رنگی را دوست داشته باشی یا نه مهم این است که از همهی رنگها داشته باشی. در یک تجربهی شهودی حرفش را پذیرفتم. یک بار کمد لباسهایم را چک کردم نود در صد لباسهایم قرمز بود و این گونه بود که آرام آرام آبی و سبز و قهوهای و مشکی و سفید و سورمهای و بقیهی رنگهای ترکیبی و غیر ترکیبی را به عالمم راه دادم. مهم این بود که مثلا سبزی که انتخاب میکنم از خوش رنگهای سبز باشد مهم نبود که سبز دوست دارم یا نه. از این تصمیم کبری پشیمان نیستم چون امکان انتخاب را برایم بیشتر کرد و عالمام را رنگیتر. اما هنوز و همچنان زرد و نارنجی و قرمز و همان بنفش نمیدانم چی( و با در صدی کمتر آجری و صورتی) حرف آخر را، بر سر دو راهی و چند راهیهای انتخابهای مهمام، میزنند.
No comments:
Post a Comment