عشق مجازی، مَجاز است
عشق، حقیقی است، حقیقی و مجازی ندارد. من نمیدانم نام دیگر
اتفاقهایی که در زندگی آدمها میافتد و اسمش را میگذارند عشق مجازی چیست.
تمایلی هم ندارم به این اتفاقها برچسب بزنم یا برایشان نامی انتخاب کنم، فقط
همین قدر میدانم که عشق حقیقی است، حتی، به شیوهی عرفا هم نمیپذیرم که عشق
مجازی برای رسیدن به عشق حقیقی است، این جمله حالم را بد میکند و نمیفهمم یعنی
چه؟ اگر چرخ روزگار میچرخید و یکی از همین عرفا دوستم داشت فکر میکردم وسیلهام
و از فکر اینکه قرارِ اصلی او جای دیگری است حالم بد میشد و احتمالا رهایش میکردم
که به عشق حقیقیاش برسد. عشق، عشق است، وقتی از خودت زدی بیرون و غرورت زیر پای
خودت له و لورده شد عاشقی، وقتی توانستی در معرکهی عالم، معرکهی خودت را راه
بیندازی و همه چیز بر روی مدار بیقراری تو بچرخد عاشقی. بدل و اصل ندارد. همهاش
اصل است اگر تو به خودت، به دلت، به چشمانت، به بودنت بدهکار نباشی. عاشقی فقط یک
شرط دارد باید از خودت رها شوی، اما و اگر
آوردی اسمش چیز دیگری است که من نمیدانم چیست. دوست بزرگواری میگفت عاشق که باشی
ولو به یک تکه چوب یعنی از خودت زدهای بیرون، یعنی درگیر خودت نیستی، یقهی خودت
را نمیگیری، یقهي دیگری را میگیری. من سالهاست مرز حقیقت و مجاز عشق برایم
برچیده شده است اما روی دلم مانده بود که یک روزی به زبان بیاورم و نمیدانستم آن
روز کی و کجاست اما میدانستم شبیه بغضی است که یک روز خودش میترکد و امروز همان
روز است.
۷ دی ۹۳ یکشنبه عصر
۷ دی ۹۳ یکشنبه عصر
No comments:
Post a Comment