ما اجازه نمی‌دهیم کیفیت فنا‌پذیری حیات بی‌معنا جلوه کند و روایت محصول این امتناع است. محصول پافشاری لجوجانه ما بر معنا بخشیدن به جهان و زندگی‌مان.
برگ

Wednesday, December 17, 2014

گاهی اوقات دلم می‌خواهد تازه فلسفه قبول شده باشم، از دیوار بین خانه‌ی خودمان و خانه‌ی عمویمان بالا بروم و  از آن سمتش تا کمر دولا شوم  و به زن‌ عمویم که در جیاط قند می‌شکند با شادی یک بچه دبیرستانی بگویم: زن عمو فلسفه قبول شدم. گاهی دلم می‌خواهد تازه فلسفه قبول شده باشم و سر کلاس  وقتی طالس، آناکسیمندر، هراکلیتوس و دیگران   از آب و هوا و آتش و خاک می‌گویند هاج و واج استادم را نگاه کنم. گاهی دلم می‌خواهد تازه فلسفه قبول شده باشم و در اتوبوس کتاب بخوانم، چشم‌هایم ضعیف شوند و من بی‌توجه باشم به اینکه چرا وقتی ته کلاس می‌نشینم همه چیز درهم و برهم است. 
سالی یک بار می‌روم دیدن آقای سید عرب، از بی‌معرفتی من است که سالی یک بار می‌روم ولی هر بار که می‌روم امکان ندارد ساعت به ساعت و کلاس به کلاس و روز به روز حال‌وهوای دوران لیسانسم برایم تداعی نشود. دوشنبه که پای بعضی ابیات حافظ به حرف‌هایمان باز شد، پای موسی و توضیحاتش به خدا درباره‌ی عصایش، پای مولوی و صید و صیاد بودن و .... دلم یک دفعه هوای دفتر و کتاب‌های دوران لیسانسم را کرد. من چهار واحد عرفان نظری داشتم که از آن برایم دفتری باقی ماند برای چهل سالِ بعد از آن چهار واحد...هنوز هم بعضی از حال‌وهواهایم شبیه همان روزهاست، هنوز هم حتی چهر‌ه‌ی خودم را سر بعضی کلاس‌ها به یاد می‌آورم. چه حال خوبی بود، چه حال خوبی گفتنم از حسرت نیست حسرت یک ذره‌اش را ندارم چون ذره‌  ذره‌ی سال‌های تحصیلم را زندگی کرده‌ام و در آن و لحظه‌اش دوستش داشتم و می‌فهمیدم کجا هستم و چه می‌خوانم برای همین شاید می‌توانم این طور ادامه اش دهم که چه حال خوبی بود، چه حال خوبی است و چه حال خوبی خواهد بود فلسفه خواندن وقتی نازکشی چون شعر حافظ  هم داشته باشد. نه فقط شعر حافظ که ناز فلسفه را تنها شعر می‌تواند بکشد و بس. هیچ کس نمی‌تواند گره از ابروهای فلسفه بگشاید جز شعر و موسیقی... 

5 comments:

ندای غرب (میثم منیعی) said...

سلام خانم رودی

مدتهاست که خواننده وبلاگ شما هستم چون خودم هم فلسفه خوندم و وقتی صحبت استاد سید عرب شد یاد کلاسهای ایشون افتادم در دانشگاه آزاد تهران شمال چون من اونجا درس خوندم برای ایشون آرزوی سلامتی و طول عمر دارم. به هرحال بسیار سپاسگزارم برای نوشته هاتون و برای پست اخیرتون که گاهی اوقات دلم می خواهد تازه فلسفه قبول شده باشم. حقیقتش من همیشه دلم می خواهد تازه فلسفه قبول شده باشم یاد اون روزها و اون کلاسها بخیر. باز هم ممنونم.

Faezeh Roodi said...

سلام
شما را به خاطر آوردم البته نه از اسم تان بلکه از عکس تان. ما هم کلاسی بودیم. امیدورام هر کجا هستید موفق و پیروز باشید

ندای غرب (میثم منیعی) said...


سلام خانم رودی عزیز
امیدوارم خوب باشید من هم برای شما بهترین ها رو آرزومندم. خوشحال شدم که بعد از مدتها همکلاسی قدیمی ام را پیدا کردم.

ندای غرب (میثم منیعی) said...

خیلی خیلی ممنونم از محبت شما و از لینک شما.

Faezeh Roodi said...

هر وقت کسی را از آن دوران پیدا می کنم یادم می افتد واقعی قدیمی شده ام