ما اجازه نمی‌دهیم کیفیت فنا‌پذیری حیات بی‌معنا جلوه کند و روایت محصول این امتناع است. محصول پافشاری لجوجانه ما بر معنا بخشیدن به جهان و زندگی‌مان.
برگ

Tuesday, December 30, 2014

نشست دانشگاه خوارزمی هفتم دی ۹۳
ابتدای نشست با پیشنهادی که سحر درباره‌ی درست کردن دستبند داد شروع شد. دستبندی که با رنگ خاصی نشانه‌ی فلسفه برای کودکان باشد. مانا مخالف بود و می‌گفت دستبند باعث ابتذال می‌شود قبل از شناخته شدن روش. لیلا معتقد بود باعث ابتذال نمی‌شود باعث شناخت می‌شود و متوجه کردن آدم‌ها. پرنیان اما با مانا موافق بود. سحر درباره‌‌ی ابتذال توضیح داد که اگر مبتنی بر لغت‌نامه‌ی دهخدا باشد یعنی تکرار عامیانه‌ی یک چیز و عادت شدن آن، اگر این دستبند قرار باشد این برنامه را روتین کند ابتذال است و گرنه جایی ندارد. مانا اما معتقد بود ما نمی‌توانیم دنبال دستبند‌ها برویم و درباره‌اش توضیح دهیم. آقای قائدی گفتند ما تولید نکنیم که بفروشیم فقط کسانی داشته باشند که دارند فعالیت می‌کنند یا بچه‌هایی که دوره‌ی کارگاه دارند آخر دوره بهشان داده شود. 

پرنیان درباره‌ی این پرسید که افرادی که می‌آیند کارگاه چقدر توانا می‌شوند؟ آقا قائدی گفتند که یک دشواری به طور کلی هست.حتی در رانندگی که مهارت عینی و دقیق است هنوز افرادی را می‌بینید که چطوری رانندگی می‌کنند. فلسفه برای کودکان به مجری و آدم‌اش وابسته است. مثلا پارک اصلا این کاره نیست ( منظور آقای قائدی جان پارک است که برای همایش تعلیم و تربیت هم به ایران آمده بود) مروج خوبی است. اسکار برنی فیه این کاره است. آن پیلگرن ۶۰ درصد و همین طور بقیه. به وضوح آدم می‌دید که این با آن فرق دارد. یکی از دشواری‌هاست که دغدغه هم هست در آمریکا دوره‌های دو ساله‌ی تربیت مربی است و برای خارجی‌ها دوره‌ی ۶ هفته تعریف می‌کنند. هر کسی نمی‌تواند اجرا کند. وقتی کارگاه تربیت مربی داریم به این معنی نیست که حتما بروند مربی شوند. یک اتفاقاتی در خودت می‌افته در زندگی خودت و روابطت مثلا اگر معلمی ممکن است شیوه‌ی تدریس‌ات بهبود پیدا کند از کل دوره‌ها شاید ده نفر هم مربی نباشند. افرادی هم هستند که جرئت اجرا ندارند ولی به لحاظ نظری قوی هستند.

مانا پرسید با یک ساعت در هفته تحولی در بچه‌ها ایجاد می‌شود؟
لیلا گفت در کشور ونزوئلا دو گروه را زیر نظر گرفته بودند  یک گروه در هفته یک ساعت فلسفه برای کودکان داشتند یک گروه نداشتند بعد از مدتی مشاهده کردند گروهی که فلسفه برای کودکان داشتند چقدر با گروه دیگر متفاوتند در درس‌های دیگرشان حتی.

پرنیان تجربه‌ی خودش را با بهار مطرح کرد و اینکه با بچه‌ای شبیه بهار که یک دفعه خودش را کنار می‌‌کشد و حاضر نیست در بحث‌ها شرکت کند چه کار کنیم؟ بعضی آن را به متکی بودن بهار به مربی قبلی‌اش نسبت دادند (مربی پیشین بهار سحر بود) و سحر گفت که می‌شود خود بهار و رفتارش را به پرسش گذاشت. بهار پرسش این جلسه بود پرسشی که همچنان باز است اینکه چگونه می‌توان بچه‌هایی شبیه بهار را به داخل حلقه برگرداند.

در پایان هم قرار شد هر کس حس‌اش را بگوید
 لیلا: خوشحالم که اینجا بودم.
بشیر:دوست داشتم مثل جلسه‌های قبل  حلقه کندوکاو باشه.
سحر: ۱. می‌شه برای فلسفه برای کودکان یک رنگ داشت؟ ۲. نگاه استعلایی فلسفه شکسته بشه فلسفه بیاد تو زندگی ۳. احساس سرما
مانا: یک ساعت در هفته هم کمه.
پرنیان: خیلی خوب به همراه این قدر اضطراب که بهار را چه کار کنم.
آقای قائدی: احساس نکردم جمعیت کم بود.
مریم: خیلی چیزها هست که هنوز باید بدونم و حضورم در این جلسه‌ها می‌تونه کمک کنه.
فائزه: احساس شخصیت کردم.
مدینه: من یک بچه یک ساله را گذاشتم پیش پدرش اومدم. خوشحالم.

و باز در پایان آقای قائدی گفتند تشکر می‌کنم از فائزه که ثبت و ضبط می‌کنه کاش از این فائزه‌ها بیشتر داشتیم.

پ.ن: الان که داشتم این‌ها را تایپ می‌کردم و امروز که از پژوهشگاه علوم انسانی برمی‌گشتم داشتم فکر می‌کردم علاقه‌مندان به این حوزه خیلی زیادند ولی آدم‌هایی که جدی بگیرند و جدی باشند خیلی کم‌اند و این نگرانم می‌کند. 

2 comments:

Anonymous said...

سلام.عزیزم من وخانم علوی همه ی نوشته هایت را میخونیم ولذت میبریم والهام میگیریم.
خداقوت

Faezeh Roodi said...

ممنون
ازاین همه محبت و پی گیری
انرزی می گیرم