۱۹ آذر ۹۳ چهارشنبه |
همایش بزرگ فلسفه برای کودکان، خانه فرهنگ فدک بخش ۱
پیش از شروع جلسه بهصورت رسمی، آقای قائدی به حاضرین گفتند دستتان را بالا ببرید. بعد از یک نفر که دستش بالا بود پرسید چرا اینجا نشستی؟ آن خانم گفت: چون نمیدونستم فلسفه برای کودکان چیه اومدم که ببینم چیه؟ بعد از همان خانم خواستند یک نفر را انتخاب کند و از او بپرسد که من چی گفتم؟ آن خانم دوم توضیحاتی دادند و خانم سومی که انتخاب شد توضیح داد که خانم دوم اولی را کامل نگفته بود و اینگونه بود که جلسه با تمرین اینکه ما به هم گوش نمیدهیم آغاز شد. بعد بر اساس نظر خانم اول آقای قائدی پرسید میشود آدم چیزی را نداند ولی برایش جالب باشد و با همین پرسش چند مخالف و موافق گرفتند و البته چون همایش بود و کارگاه نبود عبور کردند. اما توضیح دادند که با همین گفتوگو ما به سه نظر رسیدیم اینکه ممکن است آدم بداند و کنجکاو شود، نداند و کنجکاو شود هم بداند و هم نداند کنجکاو شود. مجموعهی این رخدادها با هم نحوهای از یادگیری است که بر اساس گفتوگو است، اگر این خانم نظرش را میگفت و هیچ گفتوگو و مخالفت و موافقتی صورت نمیگرفت با همین جملهی خودش از اینجا میرفت بیرون با همین زندگی میکرد، قضاوت میکرد محکوم میکرد ولی وقتی یک مخالف میگذاری جلوش میفهمه گفتهی خودش همهی حقیقت نیست. بعد از این مقدمهی کوتاه و شفاهی، آقای قائدی از حاضرین خواستند در یک جمله بنویسند فلسفه برای کودکان چیست؟ پنج نفر از حاضرین جملههایشان را خواندند و قرار شد تا پایان جسله جملههایشان را نگه دارند شاید خواستند اصلاح کنند. زمانی که حاضرین جملههایشان را مینوشتند آقای قائدی به ما گفتند پایان جلسه چند جملهای دربارهی تجربههایمان صحبت کنیم.
خانم رمضانی پیش از صحبتهای آقای قائدی از نگرانی خانوادهها گفتند و اینکه مثلا اگر بچهها را کلاس نقاشی بنویسند انگار خیالشان راحت است و میدانند چه اتفاقی قرار است بیفتد اما وقتی کلاس فلسفه مینویسند جتی میآیند پشت در میایستند و اگر پنجره هم داشته باشند پشت پنجره میایستند که ببینند چه اتفاقی قرار است بیفتد و این همایش در واقع برای شناساندن فلسفه برای کودکان به خانوادههاست.
بعد کلیپی ده دوازده دقیقهای از کلاسهای برگزار شده گذاشته شد و بعد از کلیپ خانم رمضانی از حاضرین خواستند تعریفهای خود را با آنچه دیدهاند مقایسه کنند و تفاوت آنچه از این برنامه در ذهن داشتند و آنچه دیدند را بنویسند. بعد از کلیپ آقای قائدی با این توضیح که دلشان نمیخواهد سخنرانی کنند چون مغایر با آموزههای فبک است اما چاره ندارند سخنرانی خود را آغاز کردند.
فلسفه
آقای قائدی با معنای فلسفه شروع کردند و اینکه در چنین برنامهای چه معنایی از فلسفه مراد است؟ در جامعهی ما هر چی جملهی سخت و پیچیده است را میگویند فلسفه و حتی گاهی میگویند خود فیلسوف هم نمیداند چه گفته. آیا مراد ما گفتن حرفهای فیلسوفان به بچهها است؟ مطلقا نه! این را از ذهنتان پاک کنید که میخواهیم به بچهها دربارهی فیلسوفان بگوییم. درواقع، فلسفه در اینجا به معنای گفتن حرف فیلسوفان به بچهها نیست. ما به دنبال شیوهای هستیم که فیلسوفان با آن به آن معلومات دست پیدا کردهاند، ما میخواهیم آن شیوه را یادشان بدهیم که زندگی فیلسوفی در کودکی یا بعد پیش بگیرند. فلسفه در معنایی که ما پیگیری میکنیم کمک به بچههاست که بپرسند: پرسشگری. فلسفه برای کودکان میخواهد حس پرسشگری بچهها را حفظ کند، توانایی پرسشگری را در آنها حفظ کند. بچهها میپرسند و به دلایل گوناگون فرهنگی، اجتماعی هرچه بزرگتر میشوند پرسش ندارند. ما یک عالمه میدانیم اما دربارهشان پرسش نداریم. روز میره شب مییاد باهاش کار نداریم. دربارهی خودمون چقدر میدانیم؟ سوال هم نداریم. در گذشته داشتیم اومدیم جلو اولین جایی که خفهاش کرده خانواده بوده . شما تجربه کردید که مادری با بچهاش سوار تاکسی میشود هی میپرسه مادر هم هی خجالت میکشه میگه ببخشیدها این بچه خیلی بیادبه. اگر مادر بیادبی باشه تو گوش بچه هم میزنه. اگر مادر خوبی باشه سعی میکنه بهش پاسخ بدهد. همین پاسخ دادن هم بد است چون حس پرسشگری بچه را کور میکند. هیچ کس وظیفه ندارد به بچه پاسخ دهد به شما حتی پاسخ دهد. پرسشهایی که در فلسفه به دنبالش هستیم آنهایی نیست که در کتابهاست. شانزده سال پیش همین جا دربارهی خلاقیت صحبت میکردم گفتم خلاقیت چهارتا قاتل دارد خانواده، مدرسه، اجتماع و سیاست. همین چهارتا در فلسفه برای کودکان هم هست. الان شما فکر میکنید معلومات پیش منه اما اگر با پرسش رفتی گیج و مبهم رفتی من کار کردم اگر راه خونهات را گم کردی من کار کردم. بچهها اون معلومات بهشون نمیچسبه. در فلسفه و سیاست و اجتماع هیچ مدیری نمیخواهد کارمندی داشته باشد که همش بپرسد. مردمی که هیچ سوالی ندارند را میشود اداره کرد. فلسفه برای کودکان به جریان تربیت کار دارد. حدالاقل این است که ما میتوانیم خانوادهها را تشویق کنیم خودشان تلاش کنند. فلسفه پرسیدن پرسش است یک روز عادی را در نظر بگیرید هیچ سوالی نداری اما اگر خیابانی که هر روز ازش رد میشوی بسته باشد میپرسی چرا؟ وقتی پرسش ایجاد شد میروی دنبالش. هر کس که پرسش ندارد آدم نیست، فکر کنید کجای جهان ایستادهاید؟ ما آدمیم ادعا میکنیم فکر میکنیم کاری که درختها و حیوانات نمیکنند اگر کاری که ما را به آن تعریف کردهاند نکنیم چی هستیم؟ کمال شیر در درندگیاش است، اگر شیر پاره پاره کرد شیر است. بازو کلفت کردن کمال من نیست. کمال من قوهی فکر است اگر فکرت را رشد دادی آدمی!
ادامه دارد
1 comment:
سلام.بازهم مثل همیشه ممنونم.چقدرمطالب جالبی بیان شده است .چهارقاتل خلاقیت :خانواده -سیاست-مدرسه-اجتماع
هرکس پرسش نداردآدم نیست
لذت بردم فایزه جون
Post a Comment