به قهرمان دوران کودکیم که فکر میکنم آدم بوده است (منظورم این است که آدم فضایی یا حیوان کارتونی
نبوده است) اولین و مهمترین قهرمانم
مارکوپولو بود من اما این روزها حتی بیشتر از کودکیام دوستش دارم و میگویم چقدر
خوب که تو بودی و من کتابات را داشتم و حتی چقدر خوب که ناخواسته کتابات را هدیه
دادم به کتابخانهی مدرسه که داغ نداشتنت بر دلم تازه بماند که اگر آن روزها کتابت را هدیه نمی دادم شاید این روزها خاطرهای اینقدر ویژه در زندگیام نبودی و گوشهی کتابخانهام خاک میخوردی. مارکوپولوی من در بزرگسالی هم یک گوشهی دلم نشسته است من با نگرانی نگاهش میکنم و او پشت به من راه خودش را میرود.
من اما شادم که این جمله و حس در ذهن و قلبم از آن دوران های دور ماند که مارکوپولویم را پس بده! انگار برای همیشه از خدا و خلق خدا یک مارکوپولو طلب داشتم و دارم و من این حس طلبکاری را دوست دارم
پی نوشت: بیست و دوم اسفند ۹۲ پنج شنبه شب
من اما شادم که این جمله و حس در ذهن و قلبم از آن دوران های دور ماند که مارکوپولویم را پس بده! انگار برای همیشه از خدا و خلق خدا یک مارکوپولو طلب داشتم و دارم و من این حس طلبکاری را دوست دارم
پی نوشت: بیست و دوم اسفند ۹۲ پنج شنبه شب
No comments:
Post a Comment