امروز اولین روز از کارگاه سه
روزهی فلسفه برای کودک بود از پژوهشگاه که آمدم بیرون در راه برگشت به خانه از
دور دختربچهای را دیدم که داشت پسر کوچکی را ترک دوچرخهاش مینشاند نزدیکشان که
رسیدم خود دختر بچه سوار شد و به پسربچه گفت محکم من و بگیر بعد هم تند و تند پا زد
کنارشان راه رفتم و سن و سال و اسمشان را پرسیدم و بهش گفتم آرومتر بره چون
داداشش بیفته سرش میخوره زمین بعد هم ازش اجازه گرفتم ازشون عکس بندازم بعد از
عکس با سرعت از من دور شد وقتی میگویم سرعت یعنی برای چنین دوچرخه و مسافر
کوچولویش واقعا سرعت بود بیشتر به حس اون کوچولویی فکر میکردم که خواهرش و محکم
گرفته بود که نیفته
No comments:
Post a Comment