ما اجازه نمی‌دهیم کیفیت فنا‌پذیری حیات بی‌معنا جلوه کند و روایت محصول این امتناع است. محصول پافشاری لجوجانه ما بر معنا بخشیدن به جهان و زندگی‌مان.
برگ

Wednesday, March 19, 2014

۱.خرید کردن حال خانم‌ها را خوب می‌کند حتی آنها را از افسردگی‌های مقطعی نجات می‌دهد اما آقایان همین قدر که بدانند هر زمان که اراده کنند می‌توانند خرج کنند و قرض ندارند آرام‌اند.
۲. پانزده شانزده سال است که تنهای تنها خرید می‌کنم این‌قدر ضرر کردم و منفعت رساندم تا یاد گرفتم چه جوری و کجا و کی خرید کنم تا برسم به جایی که بدون اینکه ضرر کنم منفعتی هم نصیب فروشنده شود اما این اعتماد به نفس و کم کردن اشتباهاتم در خرید کردن را مدیون پدر و مادرم هستم هیچ  وقت برای خرید‌های بنجل و گرانم سرزنش نشدم هیچ وقت نشنیدم بگویند این چیه خریدی؟ بلد نیستی خرید کنی! این قدر آزمون و خطا کردم که به اینجایی رسیدم که الان هستم هنوز هم گاهی اشتباهاتی می‌کنم که دقیقا ناشی از بی‌خردی است اما از اینکه اصلا از تنهایی خرید کردن نمی‌ترسم برایم بسیار ارزشمند است. از وقتی در این زمینه خوب یاد گرفتم چه کار کنم از خرید که می‌آیم پدرم می‌گوید رفتی پول‌ها را نفله کردی می‌گم آره حسابی می‌گه خوب کردی.
۳.امروز صبح کتابی را خریدم که تازه از تنور درآمده است همراهش یک کتاب هم هدیه گرفتم گوش نویسنده‌اش صدا کند لذت بردم از خواندنش اما هنوز تمامش نکرده‌ام.
۴. معمولا این روزهای آخر خیلی خرید ویژه‌ای ندارم اما می‌روم در خیابان‌هایی که حراج‌های خیابانی است به دیالوگ آدم‌ها گوش می‌دهم مردها، زن‌ها، فروشنده‌ها، گاهی همین‌طور که داری راه می‌روی انگار دارند برایت جک تعریف می‌کنند به‌ویژه فروشنده‌ها. یک زمانی خیلی دوست داشتم داستان‌نویس شوم اما نشدم امروز در این پیاده‌گردی‌هایم داشتم فکر می‌کردم چقدر این فضاها و دیالوگ‌ها به کار داستان‌نویس‌ها  و فیلمنامه‌نویس‌ها می‌آید. چقدر جملات جدید غیر از «یعنی کی می‌تونه باشه!» و جملاتی شبیه این، شناور بودند در هوای آلوده و عیدانه‌ی تهران اما کسی نبود که به چنگ‌شان آورد و مفت و مجانی ابزار یک نوشته‌ی خلاقانه را جمع‌آوری کند.

این بود حال و هوای من و مردم و تهران در بیست و هشتم اسفند ماه نود و دو

No comments: