ما اجازه نمی‌دهیم کیفیت فنا‌پذیری حیات بی‌معنا جلوه کند و روایت محصول این امتناع است. محصول پافشاری لجوجانه ما بر معنا بخشیدن به جهان و زندگی‌مان.
برگ

Sunday, March 16, 2014

چیزهایی که بچه‌ی آقای برادر را در آستانه‌ی یازده ماهگی به حیرت و خنده وا ‌می‌دارد و از عروسک‌هایش بیشتر دوست دارد و گاه ساعتی می‌توانند او را سرگرم نگه دارند عبارت‌اند از یک عدد تار موی بلند، ناخن‌های من به ویژه اگر لاک داشته باشند، مجمعه، کنترل تلویزیون، گوشی من، پشت سر آقای برادر از جایی که موهایش ریخته است این  مورد آخر را یکی دو ماه پیش تا چشمش می‌افتاد ریسه می‌ رفت از خنده از بس که خوشش می‌آمد من هم با زبان خودش در گوش‌اش می‌گفتم عمه بابات و دست ننداز ما هم سن تو بودیم پامون و جلو بابامون دراز نمی کردیم نگاهم می‌کرد و می‌خندید. حیرت‌اش را در برابر عالم دوست دارم.

پی‌نوشت: می‌دانم که همه‌ي بچه‌های هم سن او هم همین کارها را می‌کنند و آگاهانه دوست دارم به عنوان یک عمه‌ی ندید بدید فکر کنم  بچه‌مان باهوش است،  وقتی باهاش حرف می‌زنی چشمانش برق دانایی می‌زند  و حیران عالم است ویژگی‌هایی که هزاران بچه‌‌ی هم سن او هم دارند اما علی‌الحساب این یکی دم دست ما است.

No comments: