کارگاه تربیت مربیِ فلسفه برای کودکان، سطح ۲
جلسهی دوم، ۲۸ فروردین ۱۳۹۴، ظهر تا عصر
موضوع این جلسه: پیکسی و راهنمای پیکسی
بعد از نهار، اپیزود دوم پیکسی را خواندیم. در راهنما توضیح داده شده است که این بخش مربوط به اشارهها و زبان بدن است. تکان دادنِ گوش و زبان در آوردن. چنین رفتارهایی بخشی از زبان است. نکتهی دیگری که در این بخش وجود دارد بخث بدخواه بودن است. یکی از دانشآموزان پیشنهاد سفر به باغ وحش را رد میکند. اینکه از روی بدخواهی است یا فریب دادن بحث را متفاوت میکند. پرسش های پیشنهادی دربارهی دوستی هم در این بخش میتواند این پرسشها باشد. (توجه داشته باشید این پرسشها برای آمادگی ذهن مربی است و به این معنا نیست که مربی باید این پرسشها را به دانشآموزان تحمیل کند.
۱. آیا مردم درحالیکه با هم دوست نشدهاند میتوانند زیاد با هم حرف بزنند؟
۲. آیا مردم میتوانند به ندرت با هم حرف بزنند و بعد با هم دوست شوند؟
۳. آیا کسانی پیدا میشوند که مدام با دوستانشان دعوا کنند؟
۴. آیا کسانی هستند که هرگز با هم دعوا نکردهاند؟
۵.آیا کسانی پیدا میشوند که هیچ دوستی نداشته باشند؟
۶. آیا شما با دوستانتان روراست هستید؟
۷. تفاوت دوست و خانواده چیست؟
۸. آیا حیواناتی هستند که شما بخواهید با آنها دوست شوید؟
۹. دلیلی دارید که نخواهید با پیکسی دوست شوید؟
در بخش بعد بحث رازها است. قرار است هر کس رازی داشته باشد که پنهان کند و دیگران تشخیص دهند راز او چیست. یک بحث جدی در اینجا میتواند این باشد که راز چیست؟ چطور میتوانیم ذهن دیگران را بشناسیم؟ چطور میتوانیم بفهمیم که تو کلهی آدمها چیه؟ آیا ممکن است دربارهی یک راز دریابید که ندانید اصلا راز چیست؟ شاید یکی از راهها مقایسه است و دیگری از راه زبان.
یکی از تمرینهایی که انجام دادیم این بود که باید جای خالی را دربارهی خودمان پر میکردیم:
در صورتی شما، شما هستید که....................
در صورتی شما، شما نیستید که....................
یکی دیگر از تمرینها به این شکل بود:
۱. وقتی که من.............نام او را...............که او را میشناسم. (فهمیدن، بهخاطر آوردن)
۲. دقیقا وقتی که من............................آن کار را تمام کرده بودم............. که کارهای زیادی برای انجام دادن داشتم.( فکر کردن، فهمیدن)
۳. من تعدادی از ستونها را ..................... سپس دو سطر را ..............(کم کردن، اضافه کردن)
۴. من.................... که آیا از کجا آدرس من را ..................(دانستن، تعجب کردن)
۵. من................ که به او کادویی بدهم که خودم برای او.....................(انتخاب کردن، تصمیم گرفتن)
دربارهی همان جملهی اول معین جمله را بهگونهای پر کرده بود که کاملا برعکس غزال بود و بحث درگرفت درمورد اینکه آیا بین خاطر آوردن و فهمیدن فرقی هست؟ من فکر میکردم به خاطر آوردن یعنی میدانستیم ولی یادمون رفته، فهمیدن یک جور کشف کردن است. . مهداد پرسید آیا به خاطر آوردن مقدم است به فهمیدن؟ معین پرسید: چه زمانهایی فهمیدن و چه زمانهایی به خاطر آوردن؟ آیا به خاطر آوردن مقدم بر فهمیدن است. اگر معنای دقیق به خاطر آوردن و فهمیدن را بدانیم شاید بتوانیم بگوییم کدام مقدم بر دیگری است. آیا میشود این دو واژه را به جای هم به کار برد؟ اگر یکی نیستند تمایزشان در چیست؟ معین توجهاش به کاربرد واژهها بود. با توجه به کاربرد روزمرهی واژهها معنایشان میکنیم. هرگاه به حافظه مراجعه میکنیم به خاطر میآوریم یا میفهمیم؟ شما معلومات و اطلاعات و دادهها را به خاطر میآوری بعد از آن است که اتفاقی روی اطلاعات و دادههای تو میافتد و میشود فهمیدن. اگر بپذیریم که به خاطر آوردن از جنس بازیابی اطلاعات است، ممکن است به خاطر بیاوریم ولی هیچ اتفاق دیگری بعد از به خاطر آوردن انجام ندهیم. ارتباط بین اطلاعات کاری فراتر از به خاطر آوردن است. فهمیدن یعنی یک عالمه رخداد را با هم میکس کردهای.رایگیری کردیم که چند نفر مایلاند خانهی اول به خاطر آوردن باشد و دومی فهمیدن؟
این بحثها و تمرینها را دربارهی چهار جملهی دیگر هم انجام دادیم. در واقع، این تمرینها برای حساس کردن به تمایزهای زبانی است. مثلا ممکن است ما از این تمرین به یک قاعدهی کلی برسیم زبان در کاربردش معنا دار است. آیا واژهها در معنای خودشان به کار رفته است؟آیا میخواهی قاعدهی کلی شود؟ کل راهنمای پیکسی Looking for meaning است. ما انتخاب میکنیم و تصمیم میگیریم؟ یا تصمیم میگیریم انتخاب کنیم؟ آیا هر انتخابی یک تصمیم است یا هر تصمیمی یک انتخاب است؟ ما برای تصمیمگیری باید دست به انتخاب بزنیم؟ تصمیمگیری چیست؟ انتخاب چیست؟ آیا انتخاب از فعالیتهای تصمیمگیری است؟
تمرین دیگر این بود که جدولی کشیدیم که در یک ستوناش باید مینوشتیم آیا شما باز خودتان هستید اگر........ و در یک ستون دیگر مینوشتیم آیا شما خودتان نیستید اگر................
در ستون اول:
معین: همهی آنچه میاندیشم انجام دهم.
راضیه: تصادف کنم و قطع عضو شوم.
سمیه: همهی داراییام را از دست بدهم.
مانیا: اگر سر من به بدن دیگری پیوند بخورد.
شیرین: سی سال بگذرد.
سعیده: در جمعی باشم که اعتقادات من را قبول نداشته باشند.
نغمه: قلبم پیوندی باشد.
فائزه: اسمم را بگیرند.
غزال: تدریس نکنم.
اکرم: اگر تغییر جهت بدهم.
انیسا: محل زندگیام تغییر کند.
مریم: اگر به کشور دیگری بروم.
پرنیان: اگر هیچی تغییری نکند.
رضا: اگر زندان بروم.
مونا: اگر بمیرم.
آرزو: ذائقهام تغییر کند.
در ستون دوم:
معین: متولد نشده بودم.
راضیه: کس دیگری جای من تصمیم بگیرد.
سمیه: خدا را دوست نداشته باشم.
مانیا: بیست سال بگذرد.
شیرین: اگر بیخیال شوم.
سعیده: اگر به من توهین شود.
نغمه: در جزیرهای تنها باشم.
فائزه: اگر افکار و باورهایم را از من بگیرند.
غزال: نظم را از من بگیرند.
اکرم: اگر حافظهام را از دست بدهند.
انیسا: اگر نقش بازی کنم.
مریم: اگر با دیروز یکی باشم.
پرنیان: هر گونه تغییری بکنم.
رضا: اگر ازدواج کنم.
مونا: اگر نتوانم با خودم حرف بزنم.
آرزو: خاطراتم تغییر کند.
از این تمرین دربارهی این بحث کردیم که من به چی منم؟
آخرین تمرین امروز این بود که یک چیزی از سالنی که در آن بودیم انتخاب کنیم و شبیهاش را در حیاط پیدا کنیم. من بعدها در کلاس آقای جزینی فهمیدم این تمرین چقدر مهم بوده است. اینکه بدانی چی را به چی تشبیه کنی. درهرحال بعد از اینکه دوری در حیاط زدیم برگشتیم و هر کس دربارهی آنچه به نظرش شبیه آمده بود صحبت کرد و پای تخته نوشتیم. از اینجا به چنین پرسشهایی رسیدیم. ایا چنین شباهتی رایج است؟ آیا دقیق است؟ آیا رایج است؟ در بحث رایج بودن و نبودن بحث زبان را داریم. ما در زبان چه موقعی چیزی را به چیزی تشبیه میکنیم؟ زبان تمییز و تشبیه است. چرا آدمها به تمییز و تشبیه دست میزنند؟ برای اینکه چیزی به چیزی مشهورتر است. معمولا بارزترین ویژگی یک چیز را به چیز دیگر تشبیه میکنیم.
کلاس تمام شد و به بیان حسهایمان رسید.
حس من: اگر از صبح که بیرون میآیم، بدانم آدمهای زیادی من را میشناسند، باز هم همین آدم هستم.
جلسهی نخست، صبح تا ظهر: اینجا
جلسهی نخست، ظهر تا عصر: اینجا
جلسهی دوم، صبح تا ظهر: اینجا
No comments:
Post a Comment