ما اجازه نمی‌دهیم کیفیت فنا‌پذیری حیات بی‌معنا جلوه کند و روایت محصول این امتناع است. محصول پافشاری لجوجانه ما بر معنا بخشیدن به جهان و زندگی‌مان.
برگ

Saturday, May 30, 2015

این سقف اتاقم است. با اینکه آپارتمان نوساز (چهار سال، ساخت)  است. وقتی نوه‌های بالایی بدو بدو می‌کنند، گچ‌های سقف می‌ریزد پایین و من هر بار یاد اجاره نشین‌ها و اکبر عبدی می‌افتم که موقع اصلاح کردنش دیوار آمد تو صورتش. امروز فکر می‌کردم، شاید اگر از خیابان‌های تهران و تصادف و موتوری‌ها جان سالم به در ببرم، ممکن است یک روزی سقف، بیاید روی سرم. 
خلاصه که فکر کردن به امکان‌ها متفاوت مرگ، یکی از سرگرمی‌هایم است و همیشه هم از خدا مرگ شیک و با کلاس خواستم. اصلا دلم نمی‌خواهد له و لورده شوم. 

پ.ن: امروز فکر می‌کردم خانه‌ی آقاجان با آن قدمت و سقف‌‌های بلند، چقدر حس امنیت بهم می‌داد، یادم نمی‌آید حتی یک بار فکر کرده باشم، ممکن است، آن سقف‌های بلند و قدیمی بیاید روی سرم.

پ.ن دو: خدا را شکر این همه از گچ‌هایش ریخته است، چیزی در ظاهرش نشان نمی‌دهد. 

No comments: