دربارهی پدر، مادر و معلم به سختی، میتوان حرفی زد که به دل آدم بنشیند و شعار زده نشود. گاهی با خودم فکر می کنم. همهی تعابیر و تفاسیر و اشعار و متنها افتاده است روی تکرار. حدود یک ماه است دست کم روزی یک بار این آهنگ را گوش میدهم و با خودم میگویم چه چیزی در شعر آن است که رهایم نمیکند (از موسیقی و صدا که بگذریم) چه چیزی دارد که من را به همهی پدرها وصل میکند. وقتی سوار این آهنگ میشوم میروم پیش پدرهایی که هستند و پدرهایی که نیستند و از این دنیا رفتهاند. پدرهایی که بداخلاقاند و پدرهایی که خوشاخلاقاند. پدرهایی که سختگیراند و پدرهایی که سهلگیر. بارها گوش دادم و از خودم پرسیدم چه چیزی؟؟؟ امشب تو راه برگشتم از کلاس و در اتوبوس کشفاش کردم، همهاش برای این است که هیچ چیزی از پدر نگفته است. هیچ کدام از این تعریفهایی نیست که تو تکیهگاهی، تو ستون خانوادهای تو زحمت میکشی که ما در آسایش باشیم، فقط یک چیز را تکرار میکند همان چیزی که همهی ما بیش و کم حسرتاش را بر دل داریم و همین است که این آهنگ من را این همه درگیر خودش کرده است و احتمالا خیلیهای دیگر را در عالم.
پ.ن: اگر بچه داشتم بیشک یکی از کارهایی که میکردم این بود که عکسهایش را از نوزادی تا بزرگ سالیاش با پدرش با این آهنگ مونتاژ میکردم و بهش هدیه میدادم.
پ.ن دو: کم پیش میآید ایدههای شخصیام بهویژه دربارهی زندگی آیندهام را به اشتراک بگذارم این یکی اما هر چه تکثیر شود کم است.
پ.ن سه: برای گوش دادن به آهنگ روی عنوان کلیک کنید.
No comments:
Post a Comment