ما اجازه نمی‌دهیم کیفیت فنا‌پذیری حیات بی‌معنا جلوه کند و روایت محصول این امتناع است. محصول پافشاری لجوجانه ما بر معنا بخشیدن به جهان و زندگی‌مان.
برگ

Sunday, February 01, 2015

امشب جامدادی‌ام دستم بود، بچه‌ی آقای برادر اومد رو‌به‌رویم یکریز و پشت سر هم می‌گفت تحقیق تحقیق... گفتم عمه چی می‌‌خوای؟ می‌گفت تحقیق تحقیق... به آقای برادر گفتم چی می‌گه؟ گفت: من  دارم روی پایان‌نامه‌ام کار می‌کنم  می‌یاد پیشم بهش می‌گم برو تحقیق دارم، تحقیق... گفت آخر مجبور می‌شوم در اتاق را قفل کنم روی زمین دراز می‌کشد از زیر در می‌گوید تحقیق تحقیق... 

 در جامدادی‌ام را باز کردم بهش خودکار و مداد و چند تا کتاب دادم گفتم بیا عمه تحقیق، بچه در طی تحقیقاتش همه‌ی صفحه‌های کتاب‌هایش را خط خطی کرد و جلد یکی را هم مثل آبکش کرد آورد جلوی من گفت تحقیق تحقیق... گفتم آفرین عمه بده من و تا جایی که جیغ‌اش بره هوا بوس‌اش کردم. 

پ.ن: فقط عمه‌ها می‌دانند این یک پست معمولی نیست و چه حال خوشی دارم وقتی می‌نویسم درباره‌ی خودم از آن نظر که عمه‌ام.

No comments: