ما اجازه نمی‌دهیم کیفیت فنا‌پذیری حیات بی‌معنا جلوه کند و روایت محصول این امتناع است. محصول پافشاری لجوجانه ما بر معنا بخشیدن به جهان و زندگی‌مان.
برگ

Wednesday, February 04, 2015

می‌چکد قطره قطره تدبیرم
روی میز کثیف تحریرم
لای کاغذ مچاله‌ها له شد
خط‌خطی‌های ذهن درگیرم

می‌نویسم تمام خویشم را
توی یک متن مضحک غمگین
مثل حرکات دلقکی قوزی 
روی سن با شمایلی رنگین

خسته از جمله‌های تکراری
خسته از (روزها چه غمگین‌اند)
توی شهری که چشم‌ها سردند
کورهایش چقدر خوش‌بین‌اند

مثل دل‌کور‌های روشنفکر
حال و روز مزخرفی دارم
پشت جلب‌توجهی غمگین
مثلا یاس فلسفی دارم

لای قانون علیت گیجم
علت اینکه واقعا بودم
کاش هرگز نبسته بود آن شب
حجم آن نطفه‌ای که من بودم

میز می‌زد مدام توی سرم
اینکه بودن برای چه؟ چه؟ چه بود؟
و من امروز فکر می‌کردم
پشت‌سردردهای نیچه چه بود؟

انتحاری ضمیمه خواهد شد
لای پرونده‌ای که من دارم
من خودم یک گناه هستم که
سعی در تبرئه شدن دارم

تبرئه توی دادگاهی که 
هیچ‌کس جز خدات شاهد نیست
شاهدی که مقصر عینی است
به خدا اعتراض وارد نیست...

زنده یاد: ساناز بهشتی

No comments: