امروز عصر عروسی دخترداییام است البته عصر که میگویم چون بخشی از آن مراسم عقد است. دلم برای داییام میسوزد که نیست که زود از دنیا رفت، آن قدر زود که عروسی دخترش نباشد. یک آدم تا کجا میتواند مظلوم باشد که نبودنش هم پر از مظلومیت باشد. دلم برای دخترداییام میسوزد که بیشک تمام امروز را یاد پدرش خواهد بود، دلم برای پسرداییام میسوزد که از جان و دل برای پدرش مایه گذاشت اما تنها چیزی که دستش نبود مرگ بود. با همهی وجود دعا میکنم یک عروسی شاد و پر از خاطرات عالی داشته باشند و امشب برای همه شان عالیترین و شادترین شب زندگیشان باشد و روح دایی عزیز و مهربانم هم با این همه شادی در آرامش باشد. جای خانوم و آقاجان هم خالی است.
No comments:
Post a Comment