آخرین بار یک سکهی پنج تومانی زرد دادم و سوارش شدم. در راه برگشت از مدرسه و به اصرار دوستهایم. اما بیشتر از لذت بردن خجالت کشیدم چون سوم دبستان بودم و فکر میکردم خیلی بزرگ شدهام برای سوار شدناش، چقدر خیلی بزرگم کوچولو بوده است.
پینوشت: الان که فکرش را میکنم پنج تومان هم خیلی زیاد بوده است شاید چند نفری با هم پنج تومان داده بودیم.
2 comments:
من تنها مرتبه ای که در ذهنم ثبت شده..خونه ی شما مهمونی بودیم...دسته جمعی سوار اینا شدیمیادم نیست چند سالم بود ولی هنوز مدرسه نرفته بودم
چه جالب سوده من که ابنهمه خاطره بازم این خاطره یادم نیست.خوشم اومد
Post a Comment