ما اجازه نمی‌دهیم کیفیت فنا‌پذیری حیات بی‌معنا جلوه کند و روایت محصول این امتناع است. محصول پافشاری لجوجانه ما بر معنا بخشیدن به جهان و زندگی‌مان.
برگ

Sunday, July 13, 2014

خونه‌ی دل (۱)
از قدیم گفتند
کاش معشوقه ز عاشق طلب جان می‌کرد
تا که هر بی‌سروپایی نشود یار کسی
خونه یک در داره، یک در بزرگ، می‌دونی واسه چی؟ واسه اینکه هر کسی نیاد توش، آخه اونجا حریم امنِ، پشت درش قفل و کلون داره و اونا همون معیارهای ما واسه ورود اشخاص‌اند، ما اونا را بستیم تا هر کسی نتونه بیاد توی این حریم خصوصی، آخه خونه، خونه‌ی دلِ، تازه روی درش دق‌الباب داره که کسی که می‌خواد بیاد تو اعلام حضور کنه، اجازه بگیره، واسه بچه‌ها یک جور، واسه بزرگ‌ترها یک جور، مردها یک جور، زن‌ها یک جور، دق‌الباب‌های مختلف، خیلی مهمِ که کی پشت در خونه‌ی دلِ ماست. هرکسی دق‌الباب خودش را داره که تو بسنجی که اگر صلاح دونستی بری پشت در و باهاش حرف بزنی آخه لازم نیست در و به روی هر کسی باز کنی، این در حرمت داره، هر کسی نباید بتونه به این راحتی پاش و بذاره توی خونه‌ي دلت، حالا گیریم در و وا کردی و کسی را راه دادی اولین جا بعد از در دالونه، تاریک بلند و طولانی که طرف با خودش خلوت کنه، مرور کنه که کیِ و واسه چی پاش و گذاشته تو خونه‌ی دل تو، راهش طولانیِ که خوب فکرهاشو بکنه، تاریکِ که مجذوب اطراف نشه و بیخود اطراق نکنه، خلاصه اگر طرف خیلی آدم حسابی باشه تازه باید بیاریش توی هشتی، هشتی یک جای بازِ بین دالون و حیاط که اونایی که کمی قابل اعتماد‌اند می‌نشینند توی هشتی و پذیرایی می‌شوند، اونجا جای کساییِ که می‌خوای چند دقیقه توی خونه‌ی دلت اطراق کنند و بعد دمشون را بذارند روی کولشون و فلنگ آشنایی را ببندند، اگر یکی در زد و اومد تو دالون و از هشتی هم گذشت و تو دیدی گنجایش داره، خُب بیارش توی حیاط، بنشانش لب حوض، دم پاشویه، به این نیت که پاهاش و از قدم‌های قبلی که بی تو برداشته بشورِ و این بار نیت کنه که فقط قدم‌ تو خونه‌ی دل تو بذاره، شاید هم لب اون حوض وضو بگیره و خدا را چه دیدی وضو بگیره و صورت و دستش را متبرک کنه به این نیت که دیگر جز تو نخواد و جز تو نبینه، اگر وضو گرفت لازم نیست روی تخت چوبی توی حیاط ازش پذیرایی کنی، برو عزیزم، برو دستش را بگیر، از پله‌های عمارت بیارش بالا، ببرش تو اتاق پنج دری، پنج در به نیت پنج تن، اونجا می‌شه از آدم حسابی‌ها پذیرایی کرد، اونایی که قرارِ یک عمر با تو رفت و آمد داشته باشند، اونجا می‌تونی با تمام احترام و آداب و رسوم، گرم و مهربون ازش پذیرایی کنی...


شهره لرستانی


No comments: