ما اجازه نمی‌دهیم کیفیت فنا‌پذیری حیات بی‌معنا جلوه کند و روایت محصول این امتناع است. محصول پافشاری لجوجانه ما بر معنا بخشیدن به جهان و زندگی‌مان.
برگ

Saturday, July 05, 2014

چهاردهم تیر هزاروسیصدو نودوسه شنبه شب

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند 
باده از جام تجلی صفاتم دادند 
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند 
بعد از این روی من و آینه وصف جمال
که در آنجا خبر از جلوه ذاتم دادند 
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند 
هاتف آن روز به من مژده این دولت داد 
که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند 
این همه شهد و شکر کز سخنم می ریزد
اجر صبری است کز آن شاخ نباتم دادند
همت حافظ و انفاس سحر خیزان بود
که ز بند غم ایام نجاتم دادند


حافظ...حافظ.... حافظ.......

No comments: