ما اجازه نمی‌دهیم کیفیت فنا‌پذیری حیات بی‌معنا جلوه کند و روایت محصول این امتناع است. محصول پافشاری لجوجانه ما بر معنا بخشیدن به جهان و زندگی‌مان.
برگ

Sunday, August 31, 2014

زمانی که دانش‌آموز بودم از یک جایی به بعد تن به این نظام آموزشی خسته ندادم و همیشه از شیوه‌ی حافظه‌مدارانه و معلم‌محور آن گریزان بودم. برای نمونه، هر بار معلم تاریخ اسمم را صدا می‌‌کرد برای درس پرسیدن می‌گفتم نخواندم. اما همیشه در طول یک ترم یک کنفرانس خیلی عالی می‌دادم آن هم داوطلبانه و به پیشنهاد خودم. بعد از کنفرانس معلمم کلی از هوش و زکاوت و اعتماد به نفسم تعریف می‌کرد برای اینکه آخرش بگوید پس چرا درس خودت را نمی‌خوانی؟! درواقع، با آن تعریف‌ها می‌خواست گولم بزند که درس بخوانم اما من گول نمی‌خوردم کار خودم را می‌کردم.  این داستان برای درس‌های دیگر هم بود جز فلسفه و منطق. معلم فلسفه و منطق وقتی با معلم‌های دیگر درباره‌ی من هم کلام می‌شد تو گویی درباره‌ی دو دانش‌آموز متفاوت صحبت می‌کردند. معلم فلسفه‌ام مرا با نمره‌های هجده به بالا  و توجه صد در صدم سر کلاس می‌شناخت، دیگری از سر به هوایی و بازیگوشی و درس نخواندم می‌گفت.
من همه‌ی تلاشم را کردم که در دانشگاه فلسفه بخوانم و خواندم. از روز اول تا امروز هم هر کس رسید و پرسید  به چه دردی می‌خورد؟ گفتم من برای به چه دردی‌اش نمی‌خوانم. فلسفه برای آن روزهای من چیزهایی داشت که تاریخ و جغرافی و سایر درس‌ها نداشتند و امروز چیزهایی دارد که در هیچ مغازه و دکانی نمی‌توانی پیدا کنی.
فلسفه برای کودکان، لذت فلسفه خواندنم را چندین برابر کرده است. 


No comments: