زیاد خواب میبینم، تقریبا هرشب، بیشترش دربارهی اتفاقی است که چند روز آینده قرار است اتفاق بیفتد، بعضیهایش خواب خوب است که نمیدانم هفت روز دیگر اتفاق میافتد، هفت سال دیگر یا هفتاد سال دیگر! اینها خوابهایی است که تعبیر دارد، در یک ماه گذشته دو سه تا از همین خوابهای تعبیردار و خوب دیدم که حالم را حسابی خوب کرد. کابوس اما کم میبینم شاید میانگین سالی یکبار، کابوسی که بیدار هم شوی با چشم باز هم مثل بید بلرزی. جیرهی کابوس امسالم دیشب بود. حدود دو و سی خوابیدم بعد از شب بیداریهای یک ماه گدشته خوابیدم که آرام آرام به خواب شب عادت کنم اما خواب خیلی وحشتناکی دیدم بیدار شدم سه و سی و هشت دقیقه بود اما از ترس به هیچ طرفی نمیتوانستم بچرخم. حتی چشمم که روی هم میرفت سریع باز میکردم که ادامهاش را نبینم، پشتم را به در اتاق نمیکردم، حس خیلی بدی بود، دلم میخواست مامانم در اتاقم را باز کند و من بگویم بیا پیش من بخواب. تنها چیزی که آهسته آهسته آرامم کرد و باعث شد ضربان قلبم کند شود و چشمهایم را ببندم صدای جاروی رفتگری بود که رسیده بود پشت پنجرهی اتاقم، این قدر حس خوبی داشت که حد نداشت. شبیه اینکه کسی بگوید شهر در امن و امان است. شبیه اینکه کسی بگوید خبری از آدم بدهای هیچ کابوسی نیست، شبیه اینکه کسی بگوید آسمان صاف است، هوا خوب است و اوضاع روبهراه است. نفهمیدم کی خوابم برد...
پست مرتبط: من و خوابهایم
پست مرتبط دیگر:خوابهای خندهدار
پست مرتبط: من و خوابهایم
پست مرتبط دیگر:خوابهای خندهدار
1 comment:
عزیزم....یادنصف شبهایی افتادم که باصدای جاروی رفتگر حس میکردم تنها من بیدارنیستم..ولی خیلی ساله تو خونه هایی زندگی کردم که این صدا رو دیگه نمیشنوم... آرزو میکنم همیشه خوابت آروم باشه
Post a Comment