سومین روز کارگاه، چهارشنبه پنجم شهریور
موضوع امروز کارگاه، پرسشگری بود. آقای قائدی داستانی را با عنوان سنگ تفکر خواندند و از ما خواستند هر کدام ده تا پرسش دربارهی داستان بنویسیم من توانستم هفت پرسش بنویسم که با توضیحات بعدی متوجه شدم دو تا از پرسشهایم یکی است. درواقع، شش پرسش توانستم بنویسم البته از نظر خودم پیشرفت بود چون جلسهی پیش از داستانی که خوانده شد تنها یک پرسش نوشته بودم. به نظر میرسد فیلترهای ذهنیام بسیار است. بعد استاد جدولی را پای تخته کشیدند که سه ستون داشت ستون اول پرسشمان را مینوشتیم ستون دوم دلیل اینکه این پرسش را پرسیدهایم و عنوان ستون آخر نوع بود. باید نوع پرسش را مشخص میکردیم. بخشی از کارگاه به این جدول گذشت.
بعد از این بحث استاد پرسشی را مطرح کردند و ما پاسخمان را در دفترهایمان نوشتیم: پرسش این بود: چرا دانشآموزان کم میپرسند؟ بعد پاسخها را به رایگیری گذاشتند و در نهایت سه دلیل رای آورد و بعد بحث کردیم دربارهی ترتیب این سه دلیل و دلایل موافقت و مخالفت خود را بیان کردیم.
بعد هم دستهبندیهای مختلف پرسش مطرح شد و انواع پرسشها. بعد از این مرحله دوباره برگشتیم به ده پرسش خود و سعی کردیم ببینیم پرسشهایی که طرح کردیم جز کدام دسته هستند.
اما در این دستهبندیها برای من نوع تازهای از انواع پرسش جالب توجه بود که به آن پرسشهای مدیریتی یا رویهای میگفتند. این پرسشها، پرسشهایی هستند که برای یک تسهیلگر (معلم در نظام سنتی) بسیار کاربردی است و نخ تسبیح مدیریت کردن کلاس است که پرسشهای پراکنده و متفاوت باعث نشود بحثها به بیراهه برود یا کلا بیهوده باشد، یا کسانی خیلی دیده شودند و کسانی اصلا دیده نشوند.
نکتهی دیگر بحث گوش کردن بود. مربی باید بتواند خوب گوش بدهد. در پایان کارگاه هم استاد نام چند داستان را بردند که در پایان بخوانند. در فواید گاو بودن رای آورد. این نوشته برای من خاطرهای دیگر را هم زنده کرد بهویژه از جایی که خودم داستان را ادامه دادم و خواندم.
تک جملهی پایانی امروز من در کارگاه: حالم خوش است!
No comments:
Post a Comment