ما اجازه نمی‌دهیم کیفیت فنا‌پذیری حیات بی‌معنا جلوه کند و روایت محصول این امتناع است. محصول پافشاری لجوجانه ما بر معنا بخشیدن به جهان و زندگی‌مان.
برگ

Wednesday, August 20, 2014

اولین روز کارگاه تربیت مربی فلسفه برای کودک
امروز اولین جلسه کارگاه بود اول اسم‌هایمان را روی مقوا نوشتند انداختیم گردنمان. نوزده نفریم. معرفی هم به این صورت بود که بعد از معرفی خودمان و چیزهایی که دوست داریم درباره‌ی خودمان بگوییم، یک پرسش مطرح می‌کردیم نفر بعد باید خودش را معرفی می‌کرد به پرسش نفر قبل پاسخ می‌داد و پرسش تازه‌ای مطرح می‌کرد همین طور پیش می‌رفت به نفر نوزدهم که می‌رسید علاوه بر مطرح کردن پرسش باید به هجده پرسش دیگر پاسخ می‌داد. من به ذهنم رسید بپرسم آیا زیاد خواب می‌بینید؟ اما استاد به‌عنوان نفر اول پرسش‌اش درباره‌ی خواب بود. من نفر هفتم بودم پرسشم این بود: سخت‌ترین کار دنیا چیه؟ بچه‌های پس از من تا نفر نوزدهم این پاسخ‌ها را دادند: بیدار شدن/ خوب بودن/ کسی که دوستت نداره کاری کنی که دوستت داشته باشه/ از کسی متنفر باشی/ هیئت علمی و شاغل شدن/ صبح زود از خواب بیدار شدن/ بخواهیم همه را راضی نگه داریم/ انتخاب/ فکر کردن. دو سه موردش هم یادم نمی‌یاد.
بخش بعدی کارگاه این بود که کاغذهای تا شده‌ای را از داخل لیوانی برمی‌داشتیم باز می‌کردیم برای هر کس یک کلمه رویش نوشته شده بود بعد استاد روی تخته جدولی کشیده بود که چهار قسمت بود به قرار زیر:
۱.چیزهایی که به نظر واقعی‌ می‌رسند اما نیستند.
۲.چیزهایی که به نظر واقعی می‌رسند اما هستند.
۳.چیزهایی که به نظر واقعی نمی‌رسند اما هستند.
۴.چیزهایی که به نظر واقعی نمی‌رسند اما نیستند.
بعد باید انتخاب می‌کردیم آنچه روی کاغذ نوشته شده است جزء کدام یک از اینهاست و برایش دلیل می‌آوردیم که چرا؟ واژه‌ی من: «یک بطری پر از آب» بود. 
از همین جا و از استدلالی که هر کس برای پاسخ خودش داشت در دو ساعت آخر این پرسش به بحث گذاشته شد که واقعی چیست؟ هر کس پاسخ خودش را گفت و شبیه همه‌ی حلقه‌های کندوکاو مخالفان و موافقان سعی کردند با استدلال و دلیل‌آوری درباره‌ی نظریات خودشان بحث کنند. کارگاه با ارزیابی از کلاس و بحث‌ها به پایان رسید. 

No comments: