امروز
آقای داوری سر کلاس پرسیدند زندگی چیه؟
سکوت
بودم. از این پرسشهایی که میتوانی بیدرنگ
پاسخ دهی اما کمکم متوجه شوی چه پاسخ ابلهانهای! البته این پرسش را پرسیدند برای پیش بردن بحثهای دیگر،
بحثمان این پرسش و پاسخاش نبود، من اما از عصر
تا الان همچنان درگیرم به معنای دقیق کلمه. زندگینامهها به قول آقای داوری میگویند
سعدی فلان روز به دنیا آمد و فلان روز از دنیا رفت بین این فلان روز و فلان روز اتفاقاتی
افتاده است که سعدی را سعدی کرده است اتفاقهایی مهمتر از اینکه سعدی چگونه لباس
میپوشیده است، مهمتر از اینکه سعدی کله پاچه دوست داشته است یا نه؟ آثار سعدی حاصل
زندگیاش نبوده خود زندگیاش بوده است. هنگامی که میپرسی زندگی سعدی؟ زندگی سعدی
همین سعدی است که ما میشناسیم. در زندگی به معنایی از آن با دیگر موجودات زندهی عالم مشترکیم مثل خوردن و
خوابیدن در معنایی دیگر از آن، از موجودات دیگر جدا میشویم و راه خودمان را میرویم
جایی که خلوت داریم، اگر متفکریم چیستی و چگونگی زندگیمان همین افکاری است که مینویسیم
و نمینویسیم. اگر عاشقیم زندگیمان هنرمان است شعرمان است داستانمان است. این
روزها که بسیار در ادامهی اتفاق درگذشت محمد
رضا لطفی از زندگیاش میشنویم و میخوانیم چیزی بیش از این موسیقیها نمیشنویم و نمیخوانیم. موسیقی در میانهي تولد و مرگ
زندگی این مرد بزرگ بوده و هست و باز به همان معنایی که در ابتدا از قول استاد
گفتم نه اینکه حاصل زندگیاش بوده است. زندگی، شبیه سفر است برخی فکر میکنند بایدبرسند به مقصد تا سفر شروع شود و خوش بگذرانند برخی دیگر اما میدانند از زمانیکه
بلیط میگیری، چمدان میبندی، تاکسی میگیری تا برسی به فرودگاه و همهی اتفاقات
خواسته و ناخواستهی پیش از سفر هم اگرچه
همه در شهر خودت اتفاق میافتد جزء سفر هستند. سفر یعنی همهی اینها باهم. زندگی
هم...
No comments:
Post a Comment