از روز اول کارگاه راضی نبودم. شاید خود فبک و برنامههایش این توقع را سبب شده است که انتظار داری به غایت از فضای سنتی کلاسداری فاصله بگیری چون به اندازهی کافی تجربهاش کردهای. موضوع اولین درس کارگاه، علمورزی در حلقهی کندوکاو بود. فکر میکردم بیعلاقگیام به علوم تجربی یک حس بچگانه بوده است اینکه سر کلاسهای علوم رنج میبردم و در عوالم خودم سیر میکردم. اما با این درس سه ساعتهی کارگاه با خودم بیعت دوباره کردم و حالا دیگر باور کردهام که اگر بار دیگر به دنیا بیایم همین علوم انسانی و هنر را سفت میچسبم البته اگر دوباره بیایم بیمهریام را به ریاضی جبران میکنم اما بیتردید باز هم سمت علوم تجربی نمیروم. باوجوداین، خوشحالم که تعداد کثیری از آدمیان به حوزهی علوم علاقهمند بوده اند، اینطوری با خیال راحتتر فلسفهبافی میکنم و گامهایم را محکمتر برمیدارم و ناراحت هم نمیشوم فکر کنند ما علوم انسانیها و به ویژه فلسفه خواندهها هیچکارهی عالمیم و همهی خدمات بشری یکجا در ید قدرت آنهاست. چرا که مهم نیست چگونه فکر میکنند درواقع، خون علوم انسانی و هنر و به ویژه فلسفه در رگ همهی علوم جاری است و کسی هم نمیداند چرا قلب عالم هنوز میتپد. (اجازه بدهید امشب را خودخواهانه نظر بدهم تا خستگی کارگاه علمورزی از تنم بیرون برود، دوباره خوب میشوم.)
سه ساعت دوم کارگاه هم که استاد محترم نسخهی کودکان را پیچیدند و رک و راست گفتند کودکان بیعقلاند. مثالها را به نفع خودشان مصادره میکردند و اگر بحث به بنبست میرسید صورت مساله را کلا پاک میکردند. راحت!!!!!
پینوشت: امروز هم دومین روز کارگاه برگزار شد اما شرحی از امروز را فردا مینویسم.
No comments:
Post a Comment