ما اجازه نمی‌دهیم کیفیت فنا‌پذیری حیات بی‌معنا جلوه کند و روایت محصول این امتناع است. محصول پافشاری لجوجانه ما بر معنا بخشیدن به جهان و زندگی‌مان.
برگ

Friday, May 23, 2014

دوره‌ی لیسانس که بودم استاد فلسفه‌ی اخلاقم یکبار سر کلاس حکایتی را تعریف کرد که یک‌جورهایی (اما نه همیشه) در موقعیت‌های خاص  سعی کردم به کار ببندم. البته نمی‌دانم مثال از خودش بود یا از جای دیگر، واقعا هم بعد از این همه سال جایی ندیدم. البته بعد از این همه سال مسلم است که با ادبیات خودم می نویسم و جمله‌ها و کلمه‌ها عینا یادم نیست.
«یک گنجی، یک موقعیتی، یک فرصت عالی یک جایی هست سه نفر برای به دست آوردنش به سمتش‌اش حرکت می‌کنند در میان راه یک نفر به آنها بدو بیراهی می‌گوید یک نفر از آنها با او درگیر می‌شود و جوابش را می‌دهد نفر دوم درگیری‌اش بالا می‌گیرد کتک و کتک‌کاری و  طرف را می‌کشد سومی بی‌توجه به این حرف‌های نامربوط و بدوبیراه‌ها راه خودش را می‌رود و گنج یا آن موقعیت عالی را به دست می‌آورد کسی که فقط ایستاده بود به جواب دادن، زمان را از دست می‌دهد به اندازه‌ای که به گنج نرسد دومی که به دلیل قتل و این حرف‌ها کل زندگیش را از دست می‌دهد. سومی اما آن گنج را به دست می‌آورد. چون درک و باور کرده بود ارزش چیزی که به دنبالش است بیش از آن است که بایستد و خودش را درگیر کند.»
این یکی دو روز این حکایت خیلی به دادم رسید. اینکه من هدفی را برای خودم مشخص کرده‌ام و برای به دست آوردنش حرکت کرده‌ام، باید حواسم باشد در این میانه اگر فحش و بدوبیراه  و حرف‌های نامربوط نثارم شد سرم را مثل بچه‌ی آدم بندازم پایین راه خودم را بروم اگر وجود گنج را باور کرده‌ام و عزم کرده‌ام که باید به دستش بیاورم. البته تا به اینجایی که هستم برسم توقف‌های بی‌جا از این دست بسیار داشته‌ام که برای همه‌شان پشیمانم. اما در راه جدید هنوز خود را معطل نکرده‌ام و نخواهم کرد به قول مامانم بعضی آدم‌ها می‌خواهند آدم را زنجیر کنند به این هوا که خودشان قد بکشند خودشان که قد نمی‌کشند اما اجازه نده تو را هم زنجیر کنند.

پی‌نوشت: البته بعضی‌ها هم توهم دارند که قد کشید‌ه‌اند و متوجه نیستند بوی خودبزرگ‌بینی‌شان شبیه بوی سیر آزاردهنده است. بویی که دیگران متوجه‌اش می‌شوند اما خودشان هرگز. این آدم‌ها در نظریه‌پردازی‌هایشان درباره‌ی دیگری‌ها آن‌قدر رها نیستند که رها کنند و رها شوند. توصیه می‌کنم ایشان را به مفهوم  کین‌توزی نیچه شاید که رستگار شوند!


No comments: