سفر به هنگام رسیدن آغاز
نمی شود
سفر از هنگام رفتن آغاز
می شود
تیر ماه سال 83 با بعضی از اقوام راهی شدیم جهت دیدار از الموت بگذریم از اینکه هیچ وقت به مقصد نرسیدیم اما من در نتیجه غر زدن های عده ای از دوستان که پس کی می رسیم؟ چقدر راه زیاده ! به این فکر می کردم که یعنی چه که پس کی می رسیم ما از زمانی که بار سفر را می بندیم و حرکت می کنیم در سفریم و اینگونه نیست که حتما به جایی برسیم و بعد تصمیم بگیریم که لذت ببریم اگر مسافر واقعی باشی از همان لحظات اول به تو خوش خواهد گذشت و لذت می بری این عقیده را در مورد خوشبختی نیز دارم اینگونه نیست که فکر کنی خوشبختی در نقطه ای در دوردستهای عالم وجود دارد و تو باید به آن برسی عقیده ای که عموما همه انسان ها دارند تحصیل کنی ازدواج کنی بچه دار شوی بچه هایت را به سرو سامان برسانی وبعد حس کنی خوشبختی دیگه نیستی که بخوای حس کنی یا اگه هستی دیگه جون نداری یا دچار فراموشی شدی یا ذهنت سالمه جسمت ناتوانه . از این همه زیاده گویی می خواهم بگویم خوشبختی را زندگی می کنم هدفم را زندگی می کنم و معتقدم اگه تو همین شلوغ پلو غی های عالم با همه سختی ها و مشکلاتش توانستی خوشبخت زندگی کنی هنر کردی
No comments:
Post a Comment